۴۳۲

* دیروز به قدری خسته و ناتوانم کرد که امروز تا لنگ ظهر خوابیدم! همه بدنم خستگی و کوفتگیه!

باشگاه خیلی انرژیمو میگیره، واقعا نیاز به استراحت و خواب کافی دارم!

کاش یکی بود ک ماساژم میداد یا وان گرم بود و توش دراز میکشیدم!

* دلم مسافرت میخواد اما اینم فعلا شدنی نیست و نمیشه جایی رفت!

* از بس تنبلی کردم ک هنوز یه کلمه آلمانی نخوندم و امتحانم ندادم! البته اسمش تنبلی نیست، توانی نمیمونه براش!

۴۳۱

* حدودای ۷ رفتم باشگاه و تا رسیدم خونه، مامانو بردم پارک که راه بره ...

تو پارک روبروی محل بازی بچه ها نشسته بودیم که یهو یه دختربچه شروع کرد به جیغ و داد و مامان مامان گفتن!!

مادرش تو تاریکی و روی نیمکت های پشت محوطه بازی نشسته بود! این بچه دیده مامانش نیست و ترسیده! خلاصه زهره ترکمون کرد!

* امروزم نشد که برم خرید، زرشک و زعفرون با مرغ و برنج باید بخرم، میخوام یه مدل من درآوردی از ته چین مرغ درست کنم!!

* تو باشگاه با یه پسر ۱۴ ۱۵ ساله نوبتی از یه دستگاه استفاده میکردیم، بعد از ست آخرم دستگاهو گذاشتم رو وزنه ایی که پسر میزد! بعد با یه صدای مهربون و کوچولو بهم گفت مرسی عمو!

احساس کردم خیلی بزرگم و سنم بالاست!

البته از نظر هیکلی دو برابرش بودم و از نظر سنی هم ۲۰ سالی ازش بزرگتر بودم حداقل! طبیعتا به چشم اون من یه مَرد بزرگم!

۴۲۵

* امروز ۵ تا ۷ برق قطع شد، با اینکه زمان خاموشی خونه ما و باشگاه یکیه اما حدودای ۶ و نیم رفتم اونجا!

چقد عرق ریختم، پوستم کنده شد و نسبتا سنگین کار کردم! (روز مورد علاقم بود، بازو و پشت بازو)

۲۲ شهریور ماهانه باشگام تموم میشه و تا اینجا ۱۵ جلسشو رفتم! به نظرم خوب بوده و راضیم ...

* اومدم خونه و یکم استراحت کردم، بعدش مامانو بردم پارک...

* الانم سیب زمینیای کچل دارن آبپز میشن که خورده بشن!

۴۲۱

* تو این ۵۰ ۶۰ روز اخیر موفق شدم ۱.۵ کیلو وزن مامانو پایین بیارم و واقعا خوشحالم که داره روند کاهش وزنش ادامه پیدا میکنه! کُنده اما همینم برام رضایت بخشه...

اگه بتونه ۳ کیلو دگ رو تو ۲ ۳ ماه آینده کم کنه واقعا پیشرفت بزرگی کردیم ...

* بیرون که میرم از خیلیا شاید بهتر باشم اما اونا دستشون تو دست یکیه اما من تنهام همیشه!

* امروز استراحتم و خوشبختانه باشگاه نمیرم، مزخرف ترین ورزش همین بدنسازیه که فقط عرق ریختن و زور زدنه!

۴۱۵

* بعد از ظهر رفتم باشگاه، با اینکه کلا ۶ حرکت انجام دادم اما پوستم کنده شد! حرکات پشت و زیربغل خیلی سنگین و پُرفشاره برام ...

الانم با حوله دراز شدم رو تخت، کاش میشد همینجوری خوابم ببره!

* دیشب با علی رفتیم مرکز خرید، مهربون شده بود! میگفت هر چی دوس داری بخر ولی مهمون من! بهرحال من از تو بزرگترم! (انگار ۵ سالمه)

دو تا شیرکاکائوی نیم لیتری گرفت! (تشنش بود) بسته بندی و طعم جالبی داشت (تا حالا ندیده بودم) چون اصلا شیرین نبود و خوشم اومد! گیر داده بود باید کراکف پنیری بخوری! گفتم میخوای منو بکشی با این چیزا، میلشو ندارم واقعا!! (چقدرم گرون بود!)

موقع رفتن منو در ایستگاه مترو پیاده کرد، اونجا هم ۲۰ ۲۵ دقیقه منتظر قطار بودم و حدودای ۱۰ و ۴۰ دقیقه رسیدم خونه!

۴۰۸

* امروز رفتم تره بار، اینقد شلوغ بود انگار شب عیده!

یه لحظه حواست نبود چرخ دستیتو کش میرفتن (خالی پیدا نمیشد)

نکبتا چند تا صندوق دارن اما تو هر غرفه فقط یکیش فعاله و ملتو تو صف معطل میکنن! باید حتما بقیه اعتراض کنن تا بقیه صندوقا هم راه بندازن!

وقت و عمرتو اینجوری هدر میدن!

* خوابم گرفته ولی الاناست ک علی مفتخور سر و کلش پیدا شه! دگ امروز نمیرسم برم باشگاه ...

۴۰۲

رفتم باشگاه و اومدم، هوا خنک شده خوشبختانه!

تو باشگاه لباس خاکستری و کِرم و اینجور رنگا رو نپوشید لطفا خصوصا اگه چاق و تپلین! ​​​​​

۳۸۳

* امروز تولدمه! حس خاصی ندارم، جز نبات و مامانم کسی یادش نبود!

* دیروز یه تایم شلوغ باشگاه رفتم، حتی دمبل گیر نمیومد!

۳۶۷

* امروز باشگاه نمیرم، بجاش فردا میرم! یه باشگاه پیدا کردم یکم دوره ولی پاتوق بچه پولداراست! ارزونترین ماشینی که اونطرفا پیدا کنی مزدا ۳!

البته دورم نیست خیلی، در واقع بد مسیره برای من ...

* دوس دارم بخوابم، خیلی خیلی خوابم گرفته ...

۳۶۲

* یهو بی دلیل یاد چند سال پیش افتادم، زمانی که پراید ۲۰ میلیون بود و خیلیا صدها میلیون ریختن تو بورس! از همین بچه های بلاگفا هم زیاد بودن که میخواستن میلیاردر بشن، کجان اونا؟!

* امشب فیله ها رو مرینیت کردم ولی فقط با ماست، پیاز و فلفل دلمه، ادویه ها رو گذاشتم برای زمان پخت که اضافه کنم! فک کنم ادویه ۱۰ ۱۲ ساعت تو ظرف بمونه مزشو خراب میکنه!

همچنان به گوشت خام دست میزنم ناخودآگاه چندشم میشه اونم خیلی شدید!

* امروز رختکن باشگاه شده بود تزریقاتی! اینقد آمپول زدن که نگم براتون! اکثرا هیکل خاصیم ندارن، اگه تزریق نکنن واقعا چی ازشون میمونه!

باید سعی کنم صبح برم، عصرا شلوغ و رو مخه!

۳۶۰

* احتمالا یکی دو ساعت دگ میرم خرید و بعدش باید باشگاه برم البته دگ دل و دماغی برام نمونده! با این زندگی مزخرف و در تعلیق واقعا کی به ساختن هیکل فکر میکنه!

* یکی دو ماه پیش سفر رفتم و از اونجا سوغاتی آوردم، چند شب پیش ازشون خوردم اما کلی جوش دردناک زدم! خیلی شیرین و مسخره بود و اصلا بهم نساخت!

* چند روز به شدت احساس تنهایی میکنم! البته این حس همیشگیه و فقط گاهی سطحش بیشتر میشه ‌...‌

۳۵۶

* نبات همچنان مریضه، فک کنم کرونایی چیزی گرفته بچه، دلم براش تنگ شده خیلی ...

* علی دیروز میخواست بیاد اینجا ولی از بس بیمحلش کردم که دگ خودش نیومد! فک کنم دگ فهمیده که جایی پیش من نداره!

* قرار بود آلمانی بخونم و امتحان بدم که با کلاسای ۲۸ یا ۲۹ مرداد ادامه بدم اما تا این لحظه هیچ حرکتی نکردم متاسفانه!

* یه مدت برنج زیاد درست میکنم و وزنم بالا رفته یعنی هیچی اندازه برنج منو چاق و فربه نمیکنه!

* دیروز پنجمین جلسه باشگاهمو رفتم، خوب بود و امروز استراحت میکنم ...

۳۵۳

* یه مدت افسرده شدم و حوصله کاریو ندارم، چند روز باشگاه میرم و شاید یکم بهتر شم! چون ورزش تا حد زیادی حالمو بهتر میکنه ...

* شاید دگ آلمانیو ادامه ندم، هم سخته و هم کارآمد نیست خیلی! بتونم رو انگلیسی مسلط بشم خیلی بهتر و بدرد بخورتره! اما دوس دارم آلمانیو تا آخر آ۲ بخونم و بعد ولش کنم یعنی باید یک ترم دگ برم ...

* نباتم دپرس شده یه مدته، بچه تحت فشاره اما خودشم خیلی سختگیری میکنه و بیشتر اذیت میشه! دوس دارم تو زندگیش به بهترینا برسه چون هنوز کوچولوعه و اول راهشه...

۳۵۱

دیروز بعد از دو ماه و نیم رفتم باشگاه! البته چند روزی بود که نبات میگفت باید بری، دگ به خواست اون رفتم وگرنه خودم حالشو نداشتم واقعا!

با اینکه نسبتا سنگین وزنه زدم اما تا الان دچار هیچ نوع گرفتگی نشدم و این یکم عجیبه! البته الان ک دقت میکنم یکم گرفتگی خفیف دارم!

۳۳۰

ساعت ۱۱ برق قطع شد (از قبل خبر داشتم) حدودای یازده و ربع رفتم باشگاه که مثلا از بی برقی خونه فرار کنم اما اونجا هم برق قطع بود!

البته ژانراتور دارن اما فضا خیلی معنوی و کم نور بود, کلا یه کولر آبیم روشن بود, از پنکه ها و کولر گازی خبری نبود!

هر چی آب تو بدنم بود کامل تبخیر شد! ورزش کردن اونم حرکات سنگین و قدرتی تو گرما واقعا کشندست, خطر سکته و همه چی داره!

خلاصه بدجور رکب خوردم, الانم افتادم زیر کولر تا یکم خنکم بشه!

۳۲۸

* ظهر رفتم باشگاه, تا رسیدم خونه ناهار درست کردم! وسطای آشپزی رفتم آرایشگاه, بعدش حموم کردم و ناهار خوردم ...

الانم مثه جنازه افتادم رو تخت! عصر باید مامانو ببرم پارک, شبم باید زبان بخونم و بنویسم ...

* آرایشگاه که میری واقعا حس سبکی و خوبی بهت میده!

* تصمیم گرفتم همه کانالای خبریو پاک کنم! هیچ خبر خوب و مثبتی برای خوندن نیست, همش ماتم و عزا و غم ...

خودم کم گرفتاری دارم, هر چی انرژی منفی و بدبختی رو سَر آدم آوار میکنن!

۳۲۲

* امروز قرار بود ساعت ۱۱ برق قطع بشه اما نشد! ولی با ترس و لرز سوار آسانسور شدم چون احتمال دادم هر لحظه ممکن قطع بشه!

* بعد از ۷۲ ساعت رفتم باشگاه, ورزش نسبتا خوبی کردم و برگشتم خونه!

* دلم یه استراحت طولانی میخواد, چند هفته برم یجای دور و خلوت و هیچکاری انجام ندم!

* چیز آماده ایی برای خوردن نداریم, یکم ولو شم و برم ناهار درست کنم!

* یه زمانی هوای بهاری چقد دلچسب و لذت بخش بود, چند سال تقریبا تو هیچ فصلی هوای سالم و مطبوع نداریم مگه معجزه ایی پیش بیاد که چند روز هوای خوب تنفس کنیم! پاییز و زمستون دود مازوت نفس میکشیم, تو بهار و تابستون به دود, گرد و غبار و ذرات معلق هم اضافه میشه!

۳۱۱

* امروز بعد از مدتها رفتم باشگاه, فک کنم ۱۳ روز! تقریبا نصف ماهانه باشگام سوخت شد ...

البته مقصرم نبودم, چند روزشو که سرماخورده بودم و بقیشم سفر بودم ...

* از باشگاه ک اومدم بیرون, هوا بقدری آلوده و کثیف بود که برگام ریخته بود! ۲ ۳ دقیقه گذشت و متوجه شدم خطای دید بخاطر عینک آفتابی بوده!

* هوا خیلی گرم شده, امروز یا فردا باید بگم ک کولر رو سرویس کنن البته اینجا داستان خواهیم داشت! چون یه کولر با کانال کشی سرتاسری داره! این میگه سردمه اون میگه یخ زدم, دگ تازه اول دردسرمه چون من خیلی گرماییم و بدون کولر نمیتونم ادامه بدم ...

شایدم یه کولر کوچولو برای خودم بخرم, البته اونم رطوبت میده و خفت میکنه! زندگی اشتراکی همش مصیبت و بلاست...

* عصر باید مامانو ببرم مطب البته نزدیک و کار سختی نیست اما کلا محیط دکتر و بیمارستانو دوس ندارم ...

۲۹۶

* حموم کردم و ولو شدم, احتمالا نیم ساعت دگ برم سراغ دور سوم درس خوندن! اگه بتونم امشب درس هشتو تموم کنم واقعا موفق بزرگی نصیبم شده ...

اگه بتونم تا فردا شب درس ۹ هم تموم کنم باید به خودم جایزه بدم!

* یکشنبه باشگاه رفتم و دگ نتونستم برم! البته باید صبر کنم کامل خوب شم و بعد برم ...

احتمالا تا یکشنبه یا دوشنبه نرم چون ممکن حالم بدتر شه, قبلا این بلاها چند بار سرم اومده ...

* یه خانوم دکتر هست که علاقه بهش پیدا کردم! فوق تخصص داره اما خیلی سنش بالاست, از چروک دستا و صورتش احتمالا باید ۷۰ سالش باشه اما اگه فرصت پیش بیاد میشد بهش پیشنهاد داد! فک نمیکردم یه آدم با این سن اینقد جذاب باشه, شایدم سنش کمتره اما چروکش خیلی زیاده, بعید میدونم از ۶۷ ۶۸ کمتر باشه ...

۲۷۳

صب بیدار شدم به مامان قرص دادم, بعدش یه صبحانه کوچولو و مختصر خوردیم ...

سه صفحه از درسامو خوندم اما باید چهار صفحه دگ بخوونم تا به برنامه ریزیم برسم ...

بعد با مامان رفتیم پارک و پیاده روی خوبی کرد, همون زمانا زنگ زدم به آزمایشگاه و گفت جوابش آمادست, برگه رو گرفتم و از اونجا رفتم سیب زمینی و پیاز خریدم ...

اومدم خونه و آشپزی کردم, خوراک مرغ!

از دفعات قبلی بهتر شده بود واقعا, الانم که تازه ناهار خوردم و استراحت میکنم اما بعدا باید درس بخوونم! امروز دگ جایی نمیرم, باشگاهم نرفتم چون روز استراحتم بود ...

۲۶۹

* از صب درس خوندم, نزدیک سه ساعت و نیم یا حتی بیشتر! اما فقط دو صفحه شد ...

البته این دو صفحه نقطه عطف مطالبی بود که تا اینجا درس داده, باورم نمیشد اینقد سنگین باشه ...

* بعد از درس با مامان رفتیم پیاده روی, از اونجا بردمش تره بار البته اون نشست و من خرید کردم اما تو اجتماع بودن براش خوبه! یه لیوان هویج بستنی کوچولو براش گرفتم که بدنش حال بیاد ...

* اومدیم خونه و یکم استراحت کردم, بعد رفتم باشگاه و ورزش خوبی کردم خدا رو شکر ...

* تا رسیدم خونه ۵ تا سیب زمینی و ۷ تا تخم مرغ آبپز کردم, هر زمان آماده شه ناهار میخوریم ...

* الانم که ولو شدم, بعد از ناهار یه دوش میگیرم و میرم بیرون, ۶ تا ۹ هم کلاس دارم و حدودای ۱۰ شب میرسم خونه...

* امیدوارم اون دختر خوشگل رو بتونم تور کنم (احتمالا امروز میبینمش), باید یه فرصت مناسب پیدا شه و باهاش حرف بزنم!

* عجیب از علی خبری نشد, معمولا یکشنبه ها میومد این طرفا اما امروز اثری ازش نیست ...

* ظهر که با مامان تو پارک بودیم ۱۴ ۱۵ تا دختر دبستانی اومده بودن اونجا! یکیشون با ذوق و خنده نگام میکرد, وقتی با خنده نگاش میکردم از خجالت پشت دوستاش قایم میشد! شاید ۱۱ ۱۲ سالش بود, خیلی ناز و بامزه بودن, خدا حفظشون کنه کوچولوها رو ...

۲۶۷

* صب مامانو برای چکاپ دوره ایی بردم آزمایشگاه, برای صبحانه هم یه دونه پیراشکی و یه شیرکاکائوی کوچولو خریدم و دوتایی خوردیم, یکم راه رفتیم و برگشتیم خونه ...

* باید برم باشگاه اما کی حال داره! واقعا حسشو ندارم اما مجبورم برم ...

* یکم بارون زده و هوا خنک شده, امیدوارم حالا حالاها گرما نیاد سراغمون ...

* کاش زودتر سطح A1 آلمانیو تموم کنم! واقعا خسته شدم ازش, من هدفم این بود یکم سرگرم و از جو خونه دور بشم, نه اینکه استرس درس خوندن هم بهم اضافه بشه! بد گیری افتادم متاسفانه ...

۲۶۲

هفت صب بیدار شدم, قرص و یه صبحانه مختصر ب مامان دادم, بعدش رفتم باشگاه, از باشگاه رفتم مرغ فروشی و چند کیلو سینه خریدم, اومدم خونه و سینه ها رو گذاشتم تو یخچال, بلافاصله رفتم تره بار, هویج و کدو و این چیزا خریدم و اومدم خونه!

مرغا رو مامان شست اما نایلون بسته بندی کم آوردیم! دوباره رفتم بیرون, اول رفتم داروخونه و برای مامان قرص گرفتم بعد رفتم سوپری, نایلون و این چیزا خریدم و برگشتم خونه!

دگ شروع کردم به آشپزی, کارا ک تموم شد با مامان رفتیم پارک که راه بره! اینقد گفت نون, که بعد از پیاده روی مامانو آوردم خونه و دوباره رفتم نون بخرم (کارت همراهم نبود)

الانم مثه جنازه افتادم رو تخت و منتظرم ناهار آماده شه ...

چند تومنم به مامان بدهکار بودم ک امروز بهش پس دادم و بی حساب شدیم ...

با این همه کاری که من میکنم باید حقوق بهم بده + حق بیمه!

۲۵۸

حدودای ۶ و ۷ صب با دلدرد شدید بیدار شدم, لخت خوابم برده بود و سرمای بدی به دلم زده بود! (حتی پتو روم نبود) اینقد پیچ و تاب خورد که پوستم کنده شد ...

دگ خوابم نبرد, داروهای مامانو با یه صبحانه مختصر بهش دادم, برنج گذاشتم خیس بخوره و بعدش رفتم باشگاه!

میخواستم مرغ بخرم اما حالشو نداشتم, فردا ولی حتما میخرم ...

یکم حالم سرجاش بیاد و برم آشپزی کنم! واقعا نمیدونم چی درست کنم ولی فعلا میدونم برنج داره! :/

۲۴۵

* چند شب که متوالی خوابای خاکبرسری میبینم! من اصلا به این مسائل فکر نمیکنم واقعا برام عجیبه ...

* امروز استراحتم و باشگاه نمیرم خوشبختانه!

* دیشب خواب یکیو دیدم ک خیلی دوسش داشتم, اگه میموند حتما به همه ترجیحش میدادم اما خودش گند زد ب همه چیز...

* دیشب یکم هله هوله سفارش دادم بعد از چند روز, واقعا خوردن شیرینیجات خیلی میچسبه!

۲۴۴

بچه هایی که از قدیم وبم میان حتما یادشونه که من خیلی کوه و تپه میرفتم!

دگ بخاطر ناامنی و این چیزا کم کم منصرف شدم و مدتهاست که نمیرم (بیشتر بخاطر سگ های ولگرد!)

ولی اون مدت پاهام فوق العاده حجیم و قوی شده بود! الان نسبت به اون زمان عضلات پام نصف شده متاسفانه ...

اگه میخواید پاهای خوش فرم و قوی داشته باشید حتما هفته ایی یکی دو بار تپه پیمایی کنید, نکته مهم برداشتن قدم های بلند ...

از جاده خاکی حرکت کنید و هر جلسه در حد ده دقیقه از جاهای پُر شیب بالا برید! همین کافیه ...

تو دو سه ماه پاهایی براتون میسازه که تو چند سال باشگاه نمیتونید بسازید...

۲۳۹

طاقتم نگرفت و رفتم باشگاه, تو هوای بارونی برگشتم خونه البته سر راه نون پروتئینی و شیر گرفتم!

وارد خونه که شدم بوی غذای خوشمزه همه جا رو گرفته بود!

البته چون شعله رو کم کرده بودم هنوز کامل نپخته اما به نظر میرسه که خوشمزه شده باشه!

با اینکه با یدونه موز رفتم باشگاه اما اصلا گرسنم نیست, آشپزی سیرم میکنه متاسفانه ...

۲۲۶

* رفتم باشگاه, موقع برگشتن یکم خرید کردم! تره بار چند روز که بسته ست دگ مجبور شدم برم میوه فروشی, از شانسم گرون جون ترینش باز بود ...

خیار ۹۰, گوجه ۷۰,نارنگی ۲۴۰,لیموترش ۱۶۰,موز ۱۹۰, سیب زمینی ۹۰ و ....

کسی نیست جلوی این حجم از گرون فروشی بگیره!

* سیب زمینی و تخم مرغ گذاشتم آبپز بشن! یه سالادم براش درست میکنم و میشه ناهار منو مامانم ...

* امروز دگ بیرون نمیرم, اکثر جاها بستن و خیابونا خلوت یه حس افسردگی خاصی داره! فقط عصر مامانو میبرم برای پیاده روی ...

* سه هفتست که میخوام درس بخوونم اما یه کلمه نخوندم! تعطیلاتم ک تموم شد و یکشنبه کلاس دارم ...

۲۱۵

* این دستا رو امروز ترکوندم تو باشگاه, جلسه اول تو سال جدید بود! همین باشگاه نزدیک خونه که ارزونترم هستو رفتم!

* یه خانوم مسنو دیدم که لنگان لنگان خریداشو میبرد, بهش گفتم مامان کمکت کنم! خیلی تشکر کرد, وسایلشو تا در خونش آوردم (هم مسیر بودیم)

* رفتم تره بار, چقد میوه ها گرونتر شدن! خریدی که تا ۲ ماه پیش میشد ۳۰۰ تومن, امروز میشه ۶۰۰ تومن!

* با اینکه هیچکس تو شهر نیست اما هوا فوق العاده آلودست! اینم در نوع خودش عجیبه, همیشه میگفتیم هوا تو نوروز تمیز که ظاهرا اونم دگ نیست ...

۲۰۵

زنگ زدم باشگاه, پشمام ریخت!!!

ماهانه رو از ۳ تومن کرده ۴۵۰۰!!!

چه خبرههههههههههههههههههههه!!!

کاش کلا تغییر سالو تو ایران فراموش کنن, فقط به اسم سال جدید اکثر چیزا خدا تومن میره روشون, در طول سال هم همچنان روند افزایشی ادامه داره البته تغییر سال حکم بوستر داره...

اینقد پول نمیدم, میرم یه باشگاه دگ که نزدیکترم هست (البته اینم قبل از عید ۵۰درصد گرون کرده بود, الانشو خبر ندارم)

اون از حق بیمه اینم از باشگاه ...