۳۴۲

* تو زمانی میتونی بقیه رو از خودت راضی نگه داری که از حق و حقوقت عبور کنی و بگذری ...

فرقی نمیکنه اون آدم کیه و چیه, در نهایت این سختی و مشقت روحی برات باقی میمونه, که بقیه رو راضی کنی یا حقوقتو نادیده بگیری ...

شما کدومو انتخاب میکنی ...

* تصمیم گرفتم با اینکه اون آدم عوضی (مستاجر) کلی ضرر بهم زد اما نصف خسارتی که حقمه ازش بگیرم و بقیه پولشو پس بدم! (خودم اینجوری راضیم)

* یه موتور دیدم خیلی خوشگله, زده به سرم بخرمش اما من الان جرات دوچرخه سواریم ندارم چه برسه به موتور!! ماشینمم ماهی یه بار بیرون نمیبرم حالا فک کن با موتور قرار کجا برم مثلا!!

* باید آلمانی بخونم و بزودی آزمون بدم, زده به سرم که بقیه زبانو تو شعبه تجریش آموزشگاه ادامه بدم اما فک کنم حماقت بزرگی باشه که از اینجا تا اونجا برم, هرجوری که بخوام این مسیر طی کنم قشنگ پوستم کنده میشه! فک کن شعبه تهرانپارس که تقریبا در خونه هستو ول کنم و خودمو تو این راه بندارم!

۳۱۴

* یکشنبه بیاد (البته خیلی زود میگذره) و امتحان پایان ترمو بدم و راحت شم, شاید دگ ادامه ندم, شایدم ادامه بدم! واقعا نمیدونم ...

آخر اردیبهشت کلی خرج و مخارج رو گردنمه!

* امروز با مامانم پارک بودیم, یه مادر و دختر رو نیمکت نشسته بودن (گاهی برای محک زدن حافظش ازش یه سوالاتی در مورد افراد میپرسم) خلاصه بهش گفتم به نظرت این دختر همون دخترست (یکی ک چند ماه پیش دیده بود)

گفت بینی این خال داشت! گفتم نمیدونم دقت نکردم ...

گفت آخه اون قبلی آهن رو بینیش بود! :))))

جر خورده بودم از خنده, فک کن پیرسینگ بزنی بعد یکی بهت بگه خال یا آهن رو دماغت گذاشتی :)))

مادرمون یه پا طنزپرداز شده برای خودش ...

* امشب خیلی به شکمم حال دادم, جاتون خالی بود!

۲۷۸

* کامل مریض شدم! آبریزش بینی هم گرفتم متاسفانه ...

به خواهرم پیام دادم برام استامینوفن بخره ...

سروش که به فکر همه هست الان دگ کسی کاری براش نمیکنه!

* زبانو تا برنامه ریزی که برای امروز داشتم, خوندم! یعنی دهنی از من اسفالت شده که نگم براتون ...

این چه ایده مسخره ایی بود آخه ...

من میخواستم یکم از جو خونه دور بشم و چند تا آدم ببینم, یکم سرگرم بشم و یچیز جدید یاد بگیرم اما فقط ب فا..ک رفتم ...

* شام سفارش دادم! گفتم شاید فردایی نباشه حداقل با شکم سیر بخوابم ...

۲۶۹

* از صب درس خوندم, نزدیک سه ساعت و نیم یا حتی بیشتر! اما فقط دو صفحه شد ...

البته این دو صفحه نقطه عطف مطالبی بود که تا اینجا درس داده, باورم نمیشد اینقد سنگین باشه ...

* بعد از درس با مامان رفتیم پیاده روی, از اونجا بردمش تره بار البته اون نشست و من خرید کردم اما تو اجتماع بودن براش خوبه! یه لیوان هویج بستنی کوچولو براش گرفتم که بدنش حال بیاد ...

* اومدیم خونه و یکم استراحت کردم, بعد رفتم باشگاه و ورزش خوبی کردم خدا رو شکر ...

* تا رسیدم خونه ۵ تا سیب زمینی و ۷ تا تخم مرغ آبپز کردم, هر زمان آماده شه ناهار میخوریم ...

* الانم که ولو شدم, بعد از ناهار یه دوش میگیرم و میرم بیرون, ۶ تا ۹ هم کلاس دارم و حدودای ۱۰ شب میرسم خونه...

* امیدوارم اون دختر خوشگل رو بتونم تور کنم (احتمالا امروز میبینمش), باید یه فرصت مناسب پیدا شه و باهاش حرف بزنم!

* عجیب از علی خبری نشد, معمولا یکشنبه ها میومد این طرفا اما امروز اثری ازش نیست ...

* ظهر که با مامان تو پارک بودیم ۱۴ ۱۵ تا دختر دبستانی اومده بودن اونجا! یکیشون با ذوق و خنده نگام میکرد, وقتی با خنده نگاش میکردم از خجالت پشت دوستاش قایم میشد! شاید ۱۱ ۱۲ سالش بود, خیلی ناز و بامزه بودن, خدا حفظشون کنه کوچولوها رو ...

۲۶۸

* امروز بعد از مدتها درس خوندنو شروع کردم, کاش بجای شنبه از چهارشنبه میخوندم, کلی جلو میوفتادم ...

* ظهر رفتم باشگاه, با اینکه چیز خاصی نخورده بودم اما قوی و پُرانرژی بودم ...

* امروز دگ جایی نمیرم و خونه میمونم, باید درس بخوونم تا عقب افتادگیا رو تا حدی جبران کنم, البته من یکساعت بیشتر نمیتونم بخوونم و بعدش باید دو ساعت استراحت کنم تا برم سراغ یکساعت بعدی ...

قبلا که سنم کمتر بود گاهی ۶ ۷ ساعت یه ضرب میخوندم اما دگ توانش نیست ...

* فردا اگه اون دختر خوشگل رو ببینم حتما باهاش حرف میزنم, فک کن اون مال من باشه! تصورشم حالمو بهتر میکنه, البته ممکن فقط صورت و هیکل قشنگی داشته باشه و از نظر اخلاقی یه سگ به تمام معنا باشه!

* خیلی گرسنمه, واقعا تو این خونه نمیشه ادامه داد! دلم گوشت میخواد, کباب تابه ایی!

قبلا هفته ایی ۳ ۴ وعده درست میکردم, اما بخاطر مامان چند ماهی میشه ک گوشت نخریدم ...

امشب میخوام از بیرون شام بگیرم, شاید برنجشو خودم درست کنم! البته خیلی ارزونتر در نمیاد شاید ۲۰۰ تومن ...

* علی میگفت تو عبدل آباد تیشرت خارجیو نصف قیمت بالاشهر میدن! حالا نمیدونم منظورش از نصف قیمت و بالاشهر چیه, من که چند ماه پیش اونجا رفتم نه جنس بدرد بخوری دیدم و نه قیمت مناسبی! به نظرم هم گرون بودن و هم بی کیفیت ...

بعد فک کن تا اونجا بری, اگه با ماشین بری که از ترافیک بیرون نمیای و چند ساعت اسیری, اگه با مترو بری زانو و کمر برات نمیمونه! برای من خیلی دوره ...

۲۴۲

مثه سگ پشیمونم که زبان آلمانی برای خوندن انتخاب کردم!

من هدفم این بود یکم از جو خونه دور بشم, چند تا آدم ببینم و چند ساعتی سرگرم بشم ...

اما دهنم با این زبان صاف شد! روزی چند ساعت درس میخوندم تا بفهمم چی به چیه ...

از فردا دوباره کلاسا شروع میشه و تو ترم دوم من هیچی نخوندم تا اینجا ...

باید میرفتم کلاس انگلیسی, هم دختراش خوشگلترن, هم اینکه همشو بلد بودم و لزومی به خوندن نبود! هم اینکه شهریش خیلی کمتره, کاملا برام فان و سرگرم کننده میشد ...

خلاصه بد اشتباهی کردم, سطح A1 تموم کنم دگ آلمانیو ادامه نمیدم, بدردمم نمیخوره واقعا ولی بهرحال یچیزی به داشته هام اضافه شد و همینم خوبه ...