حقوق

دیروز رفته بودم هایپر یکم خرید کنم, یکی از دخترایی که اونجا کار میکرد پشت گوشی میگفت دیگه نمیتونم از ۳ ظهر تا ۱۱ شب اینجا کار کنم اونم واسه یک و هشتصد!!

اصلا باورم نمیشد اون دخترا واسه ۸ ساعت کار همچین رقم پایینی بگیرن! روزی ۶۰ هزار تومن! یعنی پول یه وعده غذاتم در نمیاری با همچین مبلغی ...

به سر و وضشون نمیخوره خیلی آدمای نیازمندی باشن, تو خونه باباشون بخورن و بخوابن شرف داره تا بخوان عمرشونو واسه همچین ارقامی هدر بدن!

ویس

یه ویس ۵۵ دقیقه ایی ضبط کردم، شاید شنیدنش خالی از لطف نباشه ...

در مورد خیلی چیزا حرف زدم اگه خلاصه کنم، در مورد اتفاق عجیب دیشب حرف زدم ک خیلی استرس زا بود، در مورد کار و سختیاش گفتم، در مورد کسایی که توهین و فحش میفرستن صحبت کردم، کلا جنبه درد دل داشت ...

اگه دوس داشتید گوش بدید، همون رمز قبلی 👌

ادامه نوشته

بالا

امروز دو تا بانک رفتم و یه جا دیگه کار داشتم!! دیدم هوا بارونیه، ب خودم گفتم تا بارون میباره و احتمالا بانکا خلوتن برم دنبال کارام (که حدسمم درست بود) ...

خدا رو شکر کارای بانکیم با موفقیت انجام شدن و خلاص!! ( باورم نمیشه تموم شدن)

کار سوم هم انجام دادم و اونم تموم شد!! 

اومدم خوونه و آهنگ پلی کردم، از خوشحالی اینکه کارام تموم شدن اون وسط کلی بالا پایین پریدم 😂

خدایا این شادیا رو از ما نگیر ...

مشغولیت

مشغول نظافت و گردگیری شدم و کلا برنامه هام بهم خورد و نشد امروز بیرون بودم!! 

از گردگیری متنفرم 😭

تو خونه کلی کار دیگه هم دارم که باید انجامشون بدم، فردا بیرون از خوونه چندتا کار دارم که باید برم دنبالشون!! بدترینش این که باید دو تا بانک برم البته تنها نکته مثبتش این که اون دو تا بانک بهم نزدیکن!!

اگه فردا کارام انجام شن احتمالا خیلی جلو میوفتم، امیدوارم همه چی خووب پیش بره و این بدهیمو صاف کنم ...

فعلا ۱۷۰ رسوندم به ۱۱۵ ...

بنا

امروز یه پسره مشغول سیمان کاری بود، مهندسی عمران داشت و بنایی میکرد!! 

کار عیب و عار نیست اما من جای اون خجالت کشیدم!! اگه همین پسر بجای اینکه وقت و پولشو صرف دانشگاه رفتن میکرد یه حرفه ایی چیزی یاد گرفته بود الان نیازی به کارگری نداشت و آقای خودش بود ...

اگه آرایشگری، برقکاری، تعمیرات موبایل، تعمیرات کامپیوتر، لوله کشی، تعمیر یخچال یا چمیدونم هر کاری تو این زمینه ها انجام بدی بعد از یکی دو سال استاد میشی و میتونی ماهی خدا تومن کاسبی کنی!! الان تعمیرکار موبایل بیشتر درآمد داره یا دکتر عمومی؟! 

خلاصه از من میشنوید عمرتونو صرف رشته هایی نکنید که هیچ آینده ایی نداره، برید دنبال هنر یا حرفه ایی که بهش علاقه دارید و بعدا متوجه میشید راه درستیو انتخاب کردید ...

منتها مشکل همه ما اینه که بهمون گفتن دانشگاه برید و درس بخونید تا یه کسی بشید!! این نسخه واسه ۴۰ ۵۰ سال پیش بود الان نون تو تتوکاری، آرایشگری و تعمیراته!! 

والا من اگه عقل الانمو داشتم بعد از مدرسه بلافاصله میرفتم دنبال یادگیری تعمیرات قطعات کامپیوتر، هیچ ابزار و سرمایه خاصی نمیخواد فقط دانش و اطلاعات میخواد که بعد از ۲ ۳ سال هم استاد میشدم و هم مشتریای فراونی داشتم ...

مزیت

یکی از مزیت های اکثر دخترها نسبت به پسرها ...

اکثر دخترها کاری که بهشون محول میشه رو جدی و بدون اهمال انجام میدن، خصوصا تو محل کار!! 

اما مردها و پسرها اکثرشون دنبال فرار از مسئولیت و وظیفشون هستن ...

البته این فقط در مورد مردای ایرانی صادقه، چون کشورای دیگه کسی که از زیر کارش در بره رو گوشمالی میکنن و از خجالتش در میان ...

چی بنویسم

یکی از خواننده های وب این کامنتو برام فرستاده ...

عکس

کامنت هایی از این دست کم و بیش داشتم و تصورشون اینه ک من یه آدم تک بُعدی با تفکری محدودم ک چیزی برای گفتن نداره جزء یکی دو موضوع!! 

اگه این چند هزار پستی ک نوشتم جمع بندی کنم خلاصش روزمرگی ها یا فکرهای گذرایی بوده که تو ذهنم اومدن و رفتن، ماهیت اصلی این وبلاگ هم دقیقا همینه، جایی برای نوشتن و شاید بروز احساست و خالی شدن ...

من دنبال نوشتن و گفتن از طرز فکرم در مورد موضوعات مختلف یا به اشتراک گذاشتن اطلاعاتم تو زمینه های مختلف نبودم و نیستم، ادعایی ندارم اما تو خیلی از مسائل خودمو صاحب نظر میدونم و خیلی حرفها برای گفتن دارم، هم مطالعشو داشتم و دارم و هم اینکه پیگیر جزئیات و اصلاعات جدیدترم، برای مثال من اگه بخوام فقط در مورد موسیقی حرف بزنم میتونم تا چند سال روزی چند تا پست بذارم یا خیلی موضوعات دیگه، منتها اینجا رو دوس دارم چون میخوام روزمرگیامو بنویسم نه بیشتر، امروز اینکارو کردم، فلان چیزو دیدم، تا فلان ساعت خوابیدم، فلان خبر شوکم کرد، فلانی سورپرایزم کرد، دوست دخترم اینجوری و اونجوری بود و چیزایی مثه اینا ...

اینا رو نوشتم برای کسایی که با تفکر و ذهن مسمومشون هم توهین میفرستن و هم اینکه الفاظ زشتی به من نسبت میدن، آی حمال بیکار میای اینجا چاخان مینویسی!!! آی فلان فلان شده و خیلی چیزای دیگه ...

حالا ما نفهمیدیم چی گفتیم که از نظر اینا چاخان بوده!!! اما اگه کارُ ساعت ۶ صب بیدار شدن و کلنگ گرفتن تو دست میدونید که برم سر میدوون منتظر بمونم، آره بیکارم اما تو همین بیکاری از ۴ جا درآمد دارم، راحت اندازه ۳ تا کارمند چیزیه که از این منابع دستم میاد بدون اینکه وقتی براشون تلف کنم، حالا طرف اینو میبینه میگه آره نزولخور فلان فلان شده، متاسفانه یا خوشبختانه من اعتقاداتم اجازه نمیده نزولخور بشم وگرنه الان درآمدم ده برابر بود، متاسفانه همه این توهینا و تهمتا هر چند وقت یکبار فرستاده میشن، چون ذهنشون کوچیک و مسمومه فک میکنن کار یعنی حمالی، کار با سرمایه یعنی نزولخوری و خیلی چیزای دیگه ...

تو این چندسال خیلی توهینا اومدن، من اصلا اهمیتی به این حرفا ندادم و نمیدم، دلیلی برای توجیه خودم نمیبینم، مهم این خودم راضی باشم که هستم، و اینکه قرار نیست من اینجا از همه چیه زندگیم بنویسم، اول صحبتامم گفتم اینجا فقط در حد یه صحبت کوتاه و فکر گذراست نه بیشتر ...

سرمایه گذاری

به صورت مرحله ایی قرار سرمایه بهش اضافه کنم تا ببینم به کجا میرسه، امیدوارم روندش خوب و مثبت باشه و بتونم پول بیشتری توش بریزم چون میخوام خودمو از شر نقدینگی که تو حسابمه خلاص کنم! البته خیلی زیاد نیست اما از اونجایی که قرار خونه ایی که دست مستاجر دارمو یکسال دیگه باهاش تمدید کنم، میخوام پول پیشی که ازش دارمو بریزم تو یه کار دیگه ...

خجالت

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

کار

تا ۶ ۷ صب چیکار کنم آخه 😭

کار خوونه

امروز ۳ ۴ ساعتی مشغول کار خوونه بودم، از ظرف شستن و تمیز کردن آشپزخوونه بگیر تا شام درست کردن و این چیزا ...

شامم خوشمزه شده بوود، خودم ک راضی بودم خخخخ :D

مشاوره

یکی پیام داده باهم شریکی خوونه بخریم، میگم چقد داری میگه صد تومن 🤣

بعد میگه از رو خوونه وام میگیریم و دوباره خوونه میخریم و کارمونو گسترش میدیم 😅

خیلی سعی کردم نزنم تو ذوق بچه اما نتونستم 😓

حماقت یا عقلانیت

یه مدته خیلی زیر فشارم هم از طرف خودم، هم از طرف بقیه برای همین امشب یه مغازه پیدا کردم ک فردا برم ببینمش، راستش نمیدونم کار درستیه یا نه، نمیدونم ب دردسرش میارزه یا نه، همه این دردسرا واسه این که فقط بیکار نباشی!

راستش من الانم با بیکاریم مشکلی ندارم فقط از تنهایی خسته شدم ...

الان در ماه چند تومن خرج میکنم، چند تومن پس انداز میکنم، خووب میخرم خووب میخورم خووب خرج میکنم منتها اگه خودمو بندازم تو کار باید عمرمو وقفش کنم، چرا؟! 

چون باید چند تومن پول پیش بدم، چند تومن اجاره بدم، هر ماه شارژ و هزار جور خرج دیگه برات میتراشن، از همه مهمتر چند تومن جنس بخرم، خرید جنسم دردسرای خودشو داره واقعا ب این راحتیا نیست، سلیقه مردم چیه الان چه رنگبندی و طرحیو دوس دارن، قبلا تجربشو دارم کلا میبینی یه سری از رنگا و طرحا رو دستت میمونه، زودم از مد میوفتن و سرمایت دود میشه چون بدرد کسی نمیخورن ...

از طرفیم نمیشه از ترس مرگ خودکشی کرد و هیچکاریم نکرد، الان زمان مناسبیم برای شروع نیست چون یک ماه تقریبا با بازار اسفند فاصله داریم، تهیه جنس و خریدش و سفارششو همه اینا رو کی میخواد انجام بده!؟

دو سال پشتم باد خورده یکم سخته خودمو بلند کنم چون ماشالله همیشه هم تنهام اینکار برام خیلی سختر میشه!!!

میترسم بعد از یکسال با ۵۰ ۶۰ تومن ضرر بیام بیرون، چرا ؟! چون فقط نخواستم بیکار باشم، عمر و وقتمم ب باد بره ...

کل کاسبی پوشاک بازار اسفند، اگه اینو از دست بدم بقیش چیز خاصی برام نداره، ب نظرم الان وقتش نیست چون هیچ جوره نمیرسم تک و تنها جم و جورش کنم تا اون زمان ‌...

حداقل بزارم بعد از عید بگیرم تا کم کم خودم جا بیوفتم، سلیقه بازار دستم بیاد، وقت داشته باشم سر فرصت جنس سفارش بدم و کاراشو انجام بدم و خیلی چیزای دیگه ...

بالاخره باید حداقل ۲۰۰ تومن براش بزارم، چرا عجله کنم و ضرر بدم، دو سال بیکار بودم سه چهار ماه دیگه روش ...

شما بودین چیکار میکردین ...

گدا

امشب یه پسره جوون با تیپ معمولی، یکی مثه من و شما جلومو گرفته، میگم جان!

صورتشو یه جوری کرده مثلا مظلوم بشه بعدش میگه یه کمکی بهم بکن، منم فقط نگاش کردم و رفتم!

نمیدونم گشادپروری تو جامعه چرا اینقد فراگیره، یارو حاضره بره گدایی کنه اما کار نکنه !!! 

یه بار به یکیشون گفتم ماشالله جوونی، سالمی، برو کار کن، یه جوری نگام کرد که اگه میتونست تیکه تیکم میکرد :/ 

زحمت

یادش بخیر یه زمانی حداقل ۳۰۰ ساعت در ماه کار میکردم که اگه تایم رفت و برگشت هم حساب کنی خیلی بیشتر از این حرفا میشد، یادم یه دوره ایی تو دو سال فقط ۴ روز سرکار نرفتم !!! 

یه مدتی که برای مردم کار میکردم دیگه همه جور حمالیم کردم که اصلا دوس ندارم یادم بیاد، احساس میکنم ب خودم بدی کردم اما واسه تغییر باید تلاش کرد و زحمت کشید، چون محل کارم به خوونمون نزدیک بود وقتی میخواستم ویترن مغازه رو تمیز کنم اصلا به اینور اونور نگاه نمیکردم که نکنه یکی منو ببینه و کوچیک شم، کار کردن عیب و عار نیست اما خب لیاقتمو بیشتر از اینا میدونستم طبیعتا ...

خلاصه یه پس اندازی جم کردم و یه وام کوچیکم گرفتم و تونستم یه مغازه بزنم، ریسک این چیزا رو قبول کردم چون خودمو باور داشتم و میدونستم شکست نمیخورم، آدماییو دیدم که با پول بهره ایی رفتن کار و کاسبی خودشونو راه انداختن و پیشرفت کردن، حتی صابون بهره دادنم به تنشون مالوندن که درجا نزنن ...

الانم اگه راحت زندگی میکنم نتیجه زحمتای گذشته ست از آسمون برام نیوفتاده، منتها فرق امثال من با خیلیا این که جرات و شجاعت ریسک کردنو ندارن و ترجیح میدن همیشه از قبل بازنده باشن، نه نه برم وام بگیرم ؟؟؟ چجوری پسش بدم! برم مغازه بگیرم ؟؟؟ چجوری اجارشو بدم! برم جنس بخرم ؟؟؟ چجوری چکاشو پاس کنم !

بابا یه بار ریسک کن اگه شکستم خوردی حداقل بگی یه کاری کردم و نشد، نه اینکه از قبل بازنده باشی و از ترس شکست کاری نکنی، ۹۹درصد همینن، اگه زحمتم بکشن اما چون هدفمند نیستن و فکر باز و خلاق ندارن تا ابد حمال میمونن :/

کار

به شدت از بیکاری خسته شدم، یه مغازه پیدا کردم جاش خیلی ایده اله احتمالا اگه همه چیش خووب باشه بگیرمش، من ک سرمایشو دارم چرا بیکار بشینم تو خوونه البته الانم درآمد دارم اما بیشتر به کار و سرگرمی نیاز دارم تا پول :/

حق

امروز به فرهاد مسیج دادم که حسابداریت فراموش کرده باهام تسویه کنه و بهشون یادآوری کن، شاید پول زیادی نباشه اما واسه همون چند روزی که کمکشون بودم و وقت گذاشتم پول خوبیه و حقمه !

با کسی تعارف ندارم والا :)

کار

از اونجایی که یه مدته بیکارم، احتمالا از فردا یه کار جدیدُ شروع کنم منتها یکم ریسکش بالاست ولی سودش خووبه :|

البته فقط جنبه سرمایه گذاری داره نه بیشتر ...

جمعه

صب تا بیدار شدم رفتم باشگاه، اونم با شکم خالی ! البته کوتاه اما مفید ورزش کردم تقریبا ۴۰ ۴۵ دقیقه ، پیاده رویم کردم تقریبا نیم ساعت و برگشتم خونه !

چسبیدم به خوونه تکونی، اصلا پوستی ازم کنده شد که خدا میدونه کلی گردگیری و نظافتم کردم حتی ناهارم نخوردم و با میوه خودمو سیر کردم، روز پر کاری بود :/

ریسک

یه پسره تو باشگاه کار میکنه تقریبا یکماهه ! میخواد بوفه باشگاه رو اجاره کنه اما باهاش حرف ک زدم خیلی بُزدل و ترسو به نظر میومد، البته حقم داشت میگفت دیروز سیب زمینی آوردیم ۱۵۰۰ اما امروز آوردیم ۲۵۰۰ ! تو باشگاه هم سیب زمینی خیلی طرفدار داره :/

قابل توجه اونایی ک از من ایراد میگیرن، طرف واسه خرید یه گونی سیب زمینی و چند شونه تخم مرغ و یه قابلمه ماکارونی و سالاد الویه دودل و میترسه کار براش نگیره و ورشکست شه خخخخ بعد از من انتظار دارین ۲۰۰ میلیون ببرم تو کاری ک خدا میدونه آخرش چیه :/

اما بهش گفتم آدم تا ریسک نکنه و جرات ب خرج نده هیچی نمیشه، حالا انصافا کل سرمایه ایی ک اون میخواد ۵۰۰ هزار تومن ! نهایتش کارش نمیگیره و بعد از یکماه میگه بوفه رو نمیخوام :/

پارسال

پارسال در چنین شبی داشتم فیلم ترسناک میدیدم، دو روز تعطیل بودم و حوصلم بدجور سر رفته بود، یادم وقتی از دو روز تعطیلی برگشتم مغازه اصلا تا ۳ ۴ هفته خیلی با عشق کار میکردم و قدر کارمو میدونستم، یادم تا قبل از اون خیلی از کار خسته شده بودم 

البته من گند همه چیو در میارم کلا تعادل تو کارام ندارم، اگه در کنار کار استراحت و تفریحم باشه اینقد خسته نمیشی :/

طلبکار

طرف پیام داده خودتو به من ثابت کن ، چرا تو بیکار میگردی برو دنبال یه کاری و از این حرفا :| 

اون زمانم که کار داشتم دقیقا یادم که میگفت این چه کاریه ، چرا اینجوری چرا اونجوری، کلا بخوان ازت ایراد بگیرن به همه چیت گیر میدن و میخوان بی عرضه جلوت بدن :/

غافل از اینکه من به حرف اینا محل سگم نمیدم :)

کار

امروز که رفتم مغازه رسما بازار خوابیده بود و رفت تا آخر صفر !

بازار کت و شلوار و عروسی گرفتنا دیگه تموم شد ، پرنده هم پر نمیزد و خیلی خلوت بود، بچه هاش خیلی اصرار کردن که بیا و پیشمون باش! 

والا با این اوضاع اقتصادی که بعید میدونم خودم بتونم کاریُ شروع کنم اگه مغازه زدنم تا ۶ ماه پیش ۱۵۰ تومن میخواست ، الان ۳۰۰ تومن میخواد، قیمت خرید جنسا خیلی بالا رفته ! 

بدم نمیاد یه کار نیمه وقت داشته باشم اما با حقوق خووب :/ 

پول اجاره خونه و پس انداز خودمم که هست ، فقط برم که حوصلم سر نره، وگرنه جرات ندارم خودم مغازه بزنم :|

سرمایه

احساس میکنم سرمایمو داره آب میبره ولی هیچکاریم نمیتونم بکنم !

پارسال همین موقع با همین پول خیلی کارا میشد انجام داد ولی الان ...

میشه یا نمیشه

یه کاری به ذهنم رسیده در بدترین حالت تو یکسال ۱۲۰ تا ۱۳۰ م سود داره البته به شانس و این چیزام بستگی داره اما حداقل میشه رو ۱۰۰ تومن حساب کرد، یعنی تقریبا ماهی ۹ تا ۱۰ تومنم داره البته کسادیم داره و اینش یکم نگران کنندست ولی در کل به نفعه :/

کلا‌ دو دلم ، اصلا چرا خودمو بندازم تو دردسر ! اومدیم و نگرفت :/

الان یه پیج تو اینستا بزنی روزی ۴۰۰ ۵۰۰ تومن کاسبی :| کی دیگه میره مغازه بزنه و اجاره بده :|

یارو تیشرت ۱۵ تومنی آورده روش لیبل زده میفروشش ۲۰۰ تومن :/ 

کار

از وقتی یادمه کارام همیشه تمام وقت بودن ، صب تا شب یا نهایتش دو ساعت ظهر استراحت داشته و دوباره تا شب ...

کلا باید قید زندگیتو میزدی ، الان ک میرم کمک اینا میبینم کار نیمه وقت خیلی خووبه، به همه کارای دیگتم میرسی ! البته درستشم همین کار روزی ۶ تا ۸ ساعت خووبه نه بیشتر ! یه زمانی روزی ۱۴ ۱۵ ساعت سرکار بودم یعنی رسما میومدم خونه ک بخوابم ! با پادرد میخوابم با پادرد بیدار میشدم، بدو بدو واسه هیچی :/ 

کار موقت

از فردا میرم سرکار ، یعنی پاره وقت و موقت ! ۴ و ۵ میرم تا ۹ و ۱۰ دیگه خیلی اصرار کردن ، تا اول محرم سرشون شلوغ ، نتونستم روشو زمین بندازم و نه بگم ، میگن فلانی بیمعرفت بود :/

حماقت

میخوام در مورد اون رفیقم بنویسم ، اسامی ک بکار میبرم ساختگین !

امیر پدرش ۱۰ سال پیش فوت کرد و لباس فروشی داشت ، خونواده پدریش خیلی ثروتمند بودن ، یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد ک عمه ها و عموها ارثی که به خونواده امیر میرسیدُ بالا کشیدن و هاپولی کردن!

فوت پدر و پدربزرگیش خیلی بهم نزدیک بود ، امیر اون مغازه لباس فروشیُ دست گرفت و چرخوند و کم کم وضعش خوب شد و ثروتی بهم زد، یادم اون زمان با سود فروش دو ماهش یه ماشین صفر خووب خرید، یه شریکم داشت که دوتایی اون مغازه رو باهم اداره میکردن !

خلاصه این تو ۲۰ سالگی زن گرفت ، شریکشم رفته بود و خودش تنهایی مغازه رو میگردوند ، زن ک گرفت دائم تو سفر و بریزُ بپاش بود ، فروشنده هاش از مغازش دزدی میکردن و اینم دو هفته یه بار به مغازش سر میزد ک ببینه چه خبره ! همون زمانا یه پسره به اسم فرهاد یه مغازه نزدیک مغازه امیر داشت ، مغازه امیر خیلی بزرگ بود و کلی جنس داشت حتی یه انبارم داشت همون نزدکیا ک خریداشو اونجا نگه میداشت !

فرهاد تقریبا ۹ سال از امیر بزرگتر بود و خیلی به امیر حسادت میکرد حتی یادم وقتی امیر یه پارس خرید ، فرهاد و داداشش چشمشون در اومده بود ، اون زمان فرهاد یه پراید داشت !

خلاصه با خریتایی که امیر کرد ، تو جاده شمال با پارس تصادف کرد هم یه نفرُ ناکار کرد و هم ماشینش نابود شد و کلی دردسر براش درست شد

مغازه لباس فروشیشم تقریبا داشت جمع میشد ، چون فروششم خوابیده بود و تولیدیا بهش جنس نمیدادن ، پولی در نمیاورد ، فروشنده هاش خیلی ازش خوردن ...

لباس فروشی جمع شد ، زنشم طلاق گرفت ، یه مغازه داشت ک اونم فروخت و داد یه بنز لاکچری خرید ، بنز هم به فنا داد ! کدوم خری مغازه میفروشه ک باهاش ماشین بخره و تصادف کنه !

بعد یه مدت زد تو کار موبایل فروشی ، اون کارم براش گرفت و زن دومُ گرفت، امیر خیلی کاری بود خیلی خوبم حرف میزنه اما مغز نداره و نمیتونه پیشرفت کنه ، ما ک نفهمیدیم چطوری اما گفت دزد زد به موبایل فروشیه و اونم بسته شد ! زن دومم طلاق گرفت و رفت !

دوباره امیر از صفر شروع کرد و رفت تو کار فروش مرغ و ماهی ، دوباره کارش گرفت و زن سومم گرفت ، اونم به باد داد ! 

امیر زن سومشو هنوز داره ، خیلی دختر خووبیه ک با امیر میسازه ، حتی شنیدم چند ماه پیش امیر رفته سراغ قرص و مواد و این چیزا ، یه دوره ایی خیلی داغون شده بود حتی دو سه تا از دوستای مشترکمون میگفتن امیر کارش تموم و جاش تو جوبه، زنشم طلاق میگیره و میره! خدا رو شکر ک این اتفاق نیوفتاد با اینکه خیلی خره اما پسر خووب و بامعرفتیه، من واقعا دوسش دارم...

بعد از اینکه مرغ و ماهی فروشیم به باد داد الان نزدیک یک سال و نیم که کار میکنه ، به نظرتون کار الانش چیه ؟! 

هر کی بتونه کار الان امیرُ حدس بزنه واقعا یه نخبه ست ، تو نوشته هام میتونید به کار الانش برسید اما خیلی باید هوش و حس ششم بالایی داشته باشید ...

حوصله

الان ک فکرشو میکنم واقعا حوصله کار کردن ندارم حتی پشت میز نشستن و چک و چونه زدن با مشتریم برام کسالت آور شده 🙄

البته من زود عادت میکنم به هر کاری ، کلا آدم تنبلی نیستم ولی دوس ندارم برای زبان خوندن یا ورزشم کم وقت بذارم ☹

تنها مزیتش این یکم دورم شلوغ میشه و آدمای مختلفُ میبینم احتمالا وزنمم کم بشه ، چون زیاد نمیتونم برم باشگاه ، هفته ایی ۵ جلسه استاندادشِ ولی من احتمالا ۳ تا رو بتونم برم 😭

همین ۳ جلسه رو هم برم بدنم نمیخوابه و رو فُرم میمونه اما ۵ تا خووبه چون کامل سرحالت میکنه 😢

کلا دلخوشی من تو زندگی زبان و ورزشن ، دیگه چیزی نیست ک دلم بهشون خوش باشه 😔

به خونواده ک گفتم مخالفت کردن ، گفتن بری ک چیکار کنی و تو نیازی نداری و از این حرفا ، تایمش زیاده و خستت میکنه ولی گفتن هرطور خودت صلاح میدونی ، منم معذب شدم ک قبول کردم وگرنه ته دلم راضی نبود ☹

خیلی بدم میاد برای بقیه کار کنم ، دوس دارم آقای خودم باشم ، کار کردن برای بقیه نمیذاره خودت پیشرفت کنی و مستقل بشی البته همش یکی دو ماهه ، زود میگذره و خیلی سختش نکنم بهتره 🙄

آقای مدیر

امروز طرف ۱۰ ۱۲ بار زنگ زد و منم جواب نمیدادم بعد شروع کرد به مسیج دادن که بیا ببینمت و باهم حرف بزنیم ، خلاصه رفتم اونجا ک ببینم چی میگه چون خجالت میکشیدم روشو زمین بندازم بهر حال زشت میشد و بی احترامی بود ...

حدودای ۹ اونجا بودم یه جای شیک و قشنگ بود با کلی فروشنده دختر، گفتم میخوام مدیریت اینجا دست خودت باشه 😂😂😂

گفتم اِاِاِ اینجاست 😂😂😂 تو دلم گفتم زودتر میگفتی 😂😂😂

هیچی دیگه کلی باهاش حرف زدم واسه تایمای کلاسم و اینکه باید حداقل هفته ایی سه جلسه ورزشمو برم و حقوقی ک گفتی کم ، یعنی هر چی میگفتم قبول میکرد نمیدونم چرا 😂😂😂

متاسفانه یا خوشبختانه از فردا ۹ صب سرکارم و کلیدای فروشگاهم بهم داده، حقوقو تقریبا یه تومن بیشتر کرد البته واسه پولش واقعا نمیرم اما از بیکاریم خسته شدم از موقعی ک یادم این طولانی ترین زمانی بوده ک بیکار بودم نزدیک ۶ ۷ ماهه ! خیلی زیاده ...

خلاصه از فردا تک پسر و (دخیا) به توان چند میشه 😂😂😂

حالا اینکه شوخی بود اما گفتم تا آخر تابستون میام ک کمکی کرده باشم ولی بعدش رو من حساب نکن چون خودم کارای دیگه دارم 😀

اجاره خونه هم عقب افتاد بنگاهی دبه کرده ک مدارکت کافی نیست و من این قراردادو نمیبندم ، اون پسره هم پرید ظاهرا :/

حالا مدارک من کامل منتها یکم مشکل داره ک ظاهرا بنگاهی ترسیده ! میگه این مدارک ثابت نمیکنه ک این خونه مال شماست :|||

دوباره باید مشتری بیاد و بره ، منم ک نیستم دیگه :/