۴۰۹

* اگه اولین وبلاگمو داشتم الان ۱۷ سالش بود! اینجا دوستای زیادی داشتم که خیلیاشون دگ نیستن!

البته خود منم ممکن یهو برم و تا چند سال دگ نیام!

* دارم آماده میشم سطح A2-1 آلمانیو از اول مرور کنم و برم امتحان بدم، اگه قبول شدم برم آموزشگاه A2-2 رو استارت بزنم!

لعنتی خیلی سخته! من تا آخر A2 ادامه میدم و دگ پیگیر آلمانی نمیشم! تا همینجاشم که آشنا شدم برام بسه!

۳۵۶

* نبات همچنان مریضه، فک کنم کرونایی چیزی گرفته بچه، دلم براش تنگ شده خیلی ...

* علی دیروز میخواست بیاد اینجا ولی از بس بیمحلش کردم که دگ خودش نیومد! فک کنم دگ فهمیده که جایی پیش من نداره!

* قرار بود آلمانی بخونم و امتحان بدم که با کلاسای ۲۸ یا ۲۹ مرداد ادامه بدم اما تا این لحظه هیچ حرکتی نکردم متاسفانه!

* یه مدت برنج زیاد درست میکنم و وزنم بالا رفته یعنی هیچی اندازه برنج منو چاق و فربه نمیکنه!

* دیروز پنجمین جلسه باشگاهمو رفتم، خوب بود و امروز استراحت میکنم ...

۳۵۳

* یه مدت افسرده شدم و حوصله کاریو ندارم، چند روز باشگاه میرم و شاید یکم بهتر شم! چون ورزش تا حد زیادی حالمو بهتر میکنه ...

* شاید دگ آلمانیو ادامه ندم، هم سخته و هم کارآمد نیست خیلی! بتونم رو انگلیسی مسلط بشم خیلی بهتر و بدرد بخورتره! اما دوس دارم آلمانیو تا آخر آ۲ بخونم و بعد ولش کنم یعنی باید یک ترم دگ برم ...

* نباتم دپرس شده یه مدته، بچه تحت فشاره اما خودشم خیلی سختگیری میکنه و بیشتر اذیت میشه! دوس دارم تو زندگیش به بهترینا برسه چون هنوز کوچولوعه و اول راهشه...

۳۴۷

* بدنم خشک شده، شبا زیر کولر بخوابی نتیجش همین میشه! همش یه طرف، خشک شدن گردن یه طرف!

* چند روز پیش کامنتای یه یوتیوبر آلمانیو میخوندم و بیشترشو متوجه میشدم! انگیزم برای خوندن آلمانی بیشتر شد اما حال و حوصله رو همچنان ندارم!

* تقریبا هر روز با رلم جنگ و دعوا داریم، روزی نیست که بدون جر و بحث تموم شه!

۳۳۸

* ۲ ۳ روز پیش با پوستکن, سیب زمینی پوست میکندم که ناخنمو بریدم! یک ساعت خونریزی داشتم, شانس آوردم انگشتمو قطع نکردم ...

* اون خونه ایی که یه شهر دگ داریمو کرایه دادم, ۸ ۹ روز اونجا بودم تا کاراشو تموم کردم و اجاره رفت! البته اینم بگم که در مجموع سه بار به اونجا سفر کردم, بعد از کلی هزینه و رفت و آمد بالاخره به سرانجام رسید!

البته تا ۳۱ تیر باید کل پول پیشو واریز میکرد که تا الان فقط نصفشو داده! تا کل پولو نده طبیعتا کلید خونرو تحویلش نمیدم!

* اینقد درگیر بودم که نتونستم امتحان پایان ترم آلمانیو شرکت کنم (تهران نبودم) البته از قبل جنگ تا الان واقعا نتونستم چیزی بخوونم ...

زمان شروع جنگ که سفر بودم, در حین جنگم که از تهران رفته بودیم و آواره بودم! بعد جنگم یه مدت افسرده بودم و بقیشم که تو سفر و مشغول انجام کارا بودم!

البته گفتن یه پولی میدی و ازت جداگانه امتحان میگیریم, منم که فعلا رو مود خوندن نیستم اما باید شروع کنم ...

۳۳۶

الان میفهمم اونایی که از اینجا رفتن واقعا چه بُردی کردن! همین ۲ ۳ هفته پیش با یکی از دوستام حرف میزدم, با وجود زن و دو تا بچه رفته بود فنلاند! فعلا اونجا بیکاره و از جیب میخوره, زبانشونم بلد نیست اما دولتشون کمک میکنه تا بتونن زندگی کنن!

بعد من اینجا به آینده و زندگی مبهمم فکر میکنم, به اینکه هر لحظه ممکن دوباره صدای انفجار و بمب بشنوم! به اینکه باید دست مادرمو بگیرم و کجا فرار کنم! شاید زیادی حساس شدم...

انگار افسرده شدم, یکماه باشگاه نرفتم, از فردا هم کلاس آلمانی تشکیل میشه ولی واقعا حوصلشو ندارم و شایدم کلا نرم!

خوشحالم که بچه ایی ندارم, واقعا افتخار میکنم که یکی دگ رو بدبخت نکردم ...

۳۱۸

* دیشب با علی بودم و موقع رفتن به اون سمت خیابون کم مونده بود یه زن دوتامونو زیر بگیره! فک کنم ساندرو بود یعنی با چه سرعتی میومد! نزدیک که شد از نوع فرمون گرفتنش کامل فهمیدم که راننده نیست! به چهارراه که نزدیک شد (ما سر چهارراه رو خط عابر بودیم) حتی سرعتشم کم نکرد! دگ با علی بدو بدو فرار کردیم, از اونطرفم چیزی نمونده بود که بره تو بلوار! ولی کاش میزد به جدول و چپ میکرد تا این باشه دگ پشت ماشین نشینه, اینجوری فقط به خودش صدمه میزد نه دیگران ...

* تصمیم گرفتم به مامانم روزی ۲ کلمه آلمانی یاد بدم که فقط یه چالش ذهنی براش باشه, اینجوری برای حافظش خوبه ...

۳۱۵

دیروز امتحان پایانی ترم دوم بود! امتحان شفاهیشو سوپروایزر اون دپارتمان میگیره و معلم خودت نقشی توش نداره!

این نامرد (خانومه) از ۲۵ به من ۱۹.۵ داد! (برای شفاهی نمره پایینه) من خیلی خیلی مسلط حرف میزدم, تو آلمانی هر اسم یه آرتیکل داره یعنی همه اسامی یا مذکرن (der) مونثن (die) یا جنسیت خنثی (das) دارن! من تو حرفام دو تا آرتیکلو اشتباه گفتم! (حالا این آرتیکلا تو جملات مختلف, بسته به شرایط متفاوت تغییر هم میکنن! هیچ قانون مشخصیم نداره که بخوای حفظشون کنی! مثلا پیتزا مونثه, ماشین خنثی, کامپیوتر مذکره! یچیز دهن سرویس کنیه واقعا)

قبول دارم من از اول به آرتیکلا بی اهمیت بودم چون استادمون (ترم اول و دوم استادمون یک نفر بود) همیشه بهمون میگفتشون و منم خیلی روشون تمرکز نمیکردم! خلاصه ۵ ۶ نمره از من برای همچین چیزی کم کرد, خیلی حالمو گرفت! البته کلا سطح امتحاناشون بالاست (مثلا امتحان A1 در حد B1 و یچیز غیراستانداردیه), حتی یه نفرم مردود شد! بالاترین نمره ۸۷ بود, منم نفر دوم ۸۵ شدم!

دیشب بعد از امتحان, بچه ها گیر دادن سروش بیا ثبت نام کن! اون یکی میگه اگه پول نداری من برات کارت میکشم بعدا بهم بده! حالا اگه کلاس به حد نصاب برسه دوباره از فردا (۳شنبه) باید بریم سرکلاس ترم جدید! میگم بابا حداقل بذارید یک هفته استراحت کنیم, از یکشنبه هفته بعد تشکیل بشه! الان ثبت نام کنیم باز باید آش و لاش و خسته بشینیم پای درس!

البته من دودلم ک ادامه بدم یا نه! چون با هزینه کتاب ۴۱۰۰ برام در میاد, وقتمو میگیره, خوندنش هم زمانبر و سخته! واقعا یجاهایی اذیت میشم چون کارای خونه و باشگاه واقعا توانی برام نمیذاره!

از طرفیم اگه نرم, چیکار کنم واقعا! باز یچیز جدید یاد میگیرم و سرگرمی حساب میشه و هم اینکه یکم از جو خونه دور میشم ...

اما در نهایت فقط جنبه سرگرمی داره, آخرشم آلمانیو اونجوری که باید و شاید یاد نمیگیری, قصد مهاجرتم ک ندارم (کارایی جز تو آلمان, اتریش و سوئیس نداره و در واقع یه زبان ناکارآمد برای من)

۲۹۴

یه ویس ریکورد کردم, توش اومدم یکم در مورد آلمانی حرف بزنم و از یک تا ده بشمارم اما جای ۶ و ۷ برعکس گفتم! :))

امیدوارم به گوش استادم نرسه ...

حرف زیاد زدم بیشتر حالت قصه داره! ب عنوان لالایی قبل از خواب میتونید گوشش بدید ...

قیمت کنسرو ماهی تو اون سالها ۵ تا ۶ هزار تومن بوده!

لینک (کلیک)

۲۶۷

* صب مامانو برای چکاپ دوره ایی بردم آزمایشگاه, برای صبحانه هم یه دونه پیراشکی و یه شیرکاکائوی کوچولو خریدم و دوتایی خوردیم, یکم راه رفتیم و برگشتیم خونه ...

* باید برم باشگاه اما کی حال داره! واقعا حسشو ندارم اما مجبورم برم ...

* یکم بارون زده و هوا خنک شده, امیدوارم حالا حالاها گرما نیاد سراغمون ...

* کاش زودتر سطح A1 آلمانیو تموم کنم! واقعا خسته شدم ازش, من هدفم این بود یکم سرگرم و از جو خونه دور بشم, نه اینکه استرس درس خوندن هم بهم اضافه بشه! بد گیری افتادم متاسفانه ...

۲۴۷

اولین جلسه کلاسم تو سال جدید بود, تیپ دانشجویی امروزم (عکس)

آخر کلاس دنبال در خودکار آبیم میگشتم, بعد از چند دقیقه با این صحنه روبرو شدم (عکس)

تو تایم استراحت با چند تا از پسرا رفتیم هواخوری جلوی آموزشگاه, یکی از کلاس ها بچه هاش اومدن بیرون, دهنمون کف کرده بود! چه دخترای خوشگل و جذابی توشون بود!

رضا گفت اینا هم آلمانین منتها سطحشون بالاتره! ولی من فک میکنم انگلیسی بودن ...

اگه اونا همکلاسیم بودن بالاترین نمره آزمون گوته (اگه آلمانی بودن) یا بالاترین نمره آیلتسو میگرفتم (اگه انگلیسی بودن) با اونا حتی جهنمم جذاب بود ...

خارجی

خیلی سال قبل زده بودم تو کار چت با دخترای خارجی، همشونم تو سایت یه گروه راک متال آمریکایی پیدا میکردم، از ایتالیایی، سوئیسی، هلندی و آمریکایی بگیر تا کشورای شرق آسیا ...

اما با آمریکاییا و اروپاییا بیشتر حال میکردم، باحال بودن 👍

خلاصه تو این جریانا با یه دختر ایرانی آشنا شدم که آلمان زندگی میکرد و اونجا دانشجو بود، بعد از یه مدت تو اسکایپ باهم حرف میزدیم، باهم رفیق شده بودیم حتی ازم خوشش اومده بود، منم نمیدونم فازم چی بود ک اینو بیمحلش میکردم، ب موبایلم زنگ میزد من جوابشو نمیدادم 😂

خلاصه خیلی پیگیر بود، اون زمان خاطرخواه زیاد داشتم و زیاد جوگیر میشدم، ۸ ۹ ماه ارتباط داشتیم، حاضر بود ببرم اونور چندبارم گفته بود منم هربار بیمحلش میکردم، نمیدونم چرا اینجوری بودم 😂

اون زمان دختر دور و برم زیاد داشتم، یکی از یکی بهتر، خلاصه این بنده خدا این وسطا گم شد و منم کامل بی دلیل جوابشو نمیدادم، چند روز زنگ زد و منم جوابشو ندادم و دیگه تموم کردم ...

اون دخترای خارجیم همه با یاهومیل باهاشون ارتباط داشتم، یه روز یاهو بی دلیل اکانتمو بست و اونا هم همه پریدن 😂 لکسا آمریکایی و مارتینا ایتالیایی برام میمردن 😂 ای لعنت ب پدرت یاهو 😂

یادش بخیر جوونی، دیگه از ما گذشت 😜