۵۰۰

* امروز هوا خوبه، مامانو زودتر از موعد پیاده روی بردم که یکی از کارا رو انجام داده باشم!

* سینه های کوچولو شده رو با پیاز و زردچوبه و رب تفت دادم (یه قاشق روغن هم زدم)، بعد زعفرون و آلو اضافه کردم! بعد از چند دقیقه آب جوش ریختم تو قابلمه که قشنگ بپزن! در حین پخت هم دوباره زعفرون زدم و زرشک اضافه کردم ...

برنج هم گذاشتم دَم بکشه! ولی دگ توان سالاد درست کردن ندارم متاسفانه ...

خدا کنه خوب در بیاد و مزه داشته باشه!

* امروز عصر میخوام لوازم تحریر بخرم و کتابای زبانمو سیمی کنم!! شاید برم انقلاب اگه حالش باشه و کتاب گرامر انگلیسی بخرم، البته منابع آنلاین انگلیسی خیلی خیلی زیاده اما با کتاب بهتر یاد میگیرم ...

* بعد از ناهار باید برم تره بار ...

۴۳۵

* چند روز آموزش آشپزی میبینم و فردا میخوام خورشت آلو با مرغ درست کنم!!

همه چی اضافه میکنم جز نمک و روغن! واقعا نیازی بهش نیست و به نخوردنشون عادت کردیم ...

صب کار بانکی دارم و از اونجا میرم برای خرید مرغ! حقیقتش روم نمیشه کم بخرم اما حوصله شستن و بسته بندی مرغم ندارم! اگه به من باشه نیم کیلو میخرم اما احتمالا چند کیلو سینه بگیرم و بگم جوجه اییش کنه!

علی میگه مرغو قبل از پختن ۲ ۳ دقیقه تو آب جوش بذار که زهمش گرفته بشه و بعد مرغا رو در بیار و جداگانه بپز! منم همیشه اینکارو میکنم ...

* نبات بعد از ۲ ۳ روز مهربونی، باز فاز و اخلاق سابقشو پیدا کرده! بخاطر اینکه وسط صحبتمون یه نفر به من زنگ زده و بهش گفتم بعدا بهت زنگ میزنم دوباره قهر کرده! میگه منتظر نموندی من بگم خدافظ!!

* اون خونه ایی که اجاره دادم یکم تعمیرات داره، با تعمیرکار که حرف میزدم بهم گفت ک مستاجر گفته اینکارم بکن و اونکارم نکن! گفتم شما اونکاری ک من میگم انجام بده چون پولو من بهت میدم نه اون ...

مستاجر چند روز پیش به خودم گفت فلان کارم انجام بده، گفتم اونجا مشکلی نداره و لازم نیست! بعد که نه شنیده، دو سه بار آخری که تو واتساپ بهش پیام دادم جواب سلاممو نداده!

رو سر مالت نباشی براش تصمیم گیرنده میشن! بعد همینا میگن صاحبخونه ها دیو هفت سرن! تازه بی ادبی و پررویی هم میکنن!

۳۴۴

یه مدت دوباره افتادم رو خط غذای بیرون! دگ از فردا سعی میکنم تا یه مدت از بیرون چیزی نخرم و خودم درست کنم!

خواهرم که کاری نمیکنه, دستپختشم افتضاحه! یه آش رشته رو خوشمزه درست میکنه, اونم تا فهمید من خوشم اومده دگ درست نکرد! تا این حد ذاتش خرابه!

مادرمم که خوشی زده زیر دلش و کلا از جاش تکون نمیخوره مگه فقط یه پارک ببرمش و یکم راه بره! حتی حس میکنم ک یجاهایی تمارض میکنه که همچنان بگه مریضم و کاری از من نخواه!

۳۲۸

* ظهر رفتم باشگاه, تا رسیدم خونه ناهار درست کردم! وسطای آشپزی رفتم آرایشگاه, بعدش حموم کردم و ناهار خوردم ...

الانم مثه جنازه افتادم رو تخت! عصر باید مامانو ببرم پارک, شبم باید زبان بخونم و بنویسم ...

* آرایشگاه که میری واقعا حس سبکی و خوبی بهت میده!

* تصمیم گرفتم همه کانالای خبریو پاک کنم! هیچ خبر خوب و مثبتی برای خوندن نیست, همش ماتم و عزا و غم ...

خودم کم گرفتاری دارم, هر چی انرژی منفی و بدبختی رو سَر آدم آوار میکنن!

۲۶۲

هفت صب بیدار شدم, قرص و یه صبحانه مختصر ب مامان دادم, بعدش رفتم باشگاه, از باشگاه رفتم مرغ فروشی و چند کیلو سینه خریدم, اومدم خونه و سینه ها رو گذاشتم تو یخچال, بلافاصله رفتم تره بار, هویج و کدو و این چیزا خریدم و اومدم خونه!

مرغا رو مامان شست اما نایلون بسته بندی کم آوردیم! دوباره رفتم بیرون, اول رفتم داروخونه و برای مامان قرص گرفتم بعد رفتم سوپری, نایلون و این چیزا خریدم و برگشتم خونه!

دگ شروع کردم به آشپزی, کارا ک تموم شد با مامان رفتیم پارک که راه بره! اینقد گفت نون, که بعد از پیاده روی مامانو آوردم خونه و دوباره رفتم نون بخرم (کارت همراهم نبود)

الانم مثه جنازه افتادم رو تخت و منتظرم ناهار آماده شه ...

چند تومنم به مامان بدهکار بودم ک امروز بهش پس دادم و بی حساب شدیم ...

با این همه کاری که من میکنم باید حقوق بهم بده + حق بیمه!

۲۵۹

* گوجه فرنگی و سیب زمینی با فلفل درست کردم (شبیه خوراک) در کنار برنج و ماست و خیار!

برنج خشک و بی نمک بود, اون ترکیب من درآوردیم بد نبود!

مامانم میگفت خوب شده ولی خودم حس خاصی نداشتم!

انگار کل مزه غذا به نمک و روغنشه که من استفاده نمیکنم ...

* هوا چقد گرم شده, دارم میپزم!

متاسفانه آلوده هم هست و نمیشه پنجره ها رو باز کرد ...

* اگه از علی خبری شه میگم آنفولانزا گرفتم! یه مدت ازم دور باشه و کلا بیخیال من شه! حوصلشو ندارم اصلا ...

وقتمو تلف میکنه و از کارای شخصیم دورم میکنه! زیاد دخالت میکنه, خودشو همه چیزدان میدونه و زیاد نظر میده! تو اگه بیل زنی, باغچه خودتو بیل بزن! جناب تو همه عرصه ها که ر...دی ...

۲۵۱

هشت بیدار شدم و قرص دادم, دیدم هوا خوبه بعد مامانو آماده کردم و بردم پارک, پیاده روی کرد و نسبتا خوب بود ...

اومدیم خونه, یه لیوان شیر و یه اسلایس نون به مامان دادم بعدش خودم با یه لیوان شیرکاکائو و یدونه نون خرمایی رفتم باشگاه! بعد از تمرین رفتم کدو و هویج و این چیزا خریدم ...

دیشب یه بسته سینه گذاشته بودم تو یخچال, تا رسیدم خونه آشپزی کردم تا الان! همون خوراک مرغو درست کردم تا ببینم چی میشه البته اینبار یکم فلفلیش کردم تا تندتر بشه ...

به خواهرم گفتم دگ تو آشپزخونه کاری نکنه, خودم همرو انجام میدم! چون همه جا رو به گند میکشه! من ظرفای کثیفو مرتب یه گوشه میذارم تا به وقتش خواهرم بذاره تو ماشین ظرفشویی ...

بعد خانوم همه اون ظرفا رو خالی میکنه تو دو تا سینکو میره! یعنی کار هر روز و همیششه! گفتم لطف کن دگ به ظرفا دست نزن, خودم همه چیو اوکی میکنم, قشنگ گند میزنه به آشپزخونه, هیچکاری نمیتونی توش انجام بدی ...

تنها کاری که میکرد همین تمیز کردن (گند زدن) ظرفا و آشپزخونه بود ک اونم خودم انجام میدم و خلاص ...

ناهار و شامشو تو محل کارش میخوره, کاری به کار ما نداره, پس همون ر...دن به آشپزخونه هم انجام نده که حداقل من با خیال راحت یچیزی درست کنم ...

۲۳۵

* فردا میخوام خوراک مرغ درست کنم, همه چیشو تو خونه داریم فقط یه همت بزرگ و حوصله میخواد!

* فردا باید مامانو ببرم آرایشگاه, کار اساسی باید روش انجام بشه, از اصلاح صورت و ابرو بگیر, تا کوتاهی مو و رنگ و الی آخر ...

* خونه موندم و دگ جایی نرفتم, هوا دلگیر و یکم بارونی بود, حس و حالی برای جایی نداشتم ...

* حموم کردم و خارش اومد سراغم! گیر بدی افتادم واقعا :/

* چالش برای خودم گذاشتم, میخوام به خوشگل ترین دختری که میبینم پیشنهاد بدم! از اون تیپ دخترایی که احتمال میدم حتما بهم نه میگه و منو نمیخواد! تا حالا امتحان نکردم, اعتماد به نفسشو نداشتم! مگه قرار چی بشه, تهش میگه نه!

ولی اگه قبول کنه واقعا آمادگی پذیرششو ندارم, احتمالا خودم بیخیالش بشم! اما خب تو چالشم برنده شدم ...

۲۰۰

* امشب موهامو با ماشین زدم! البته نه از ته, حدودای یک و نیم سانت! گفتم شاید یه هوایی بخوره و براش بهتر باشه ...

دگ اون شامپو هم استفاده نمیکنم چون خیلی پوستمو چرب میکرد! اما خارش سرمو از بین برده بود ...

امشب که از یه شامپو دگ استفاده کردم باز یکم خارش گرفته! گیری افتادم تو این وضعیت, این چ بلایی بود سر من نازل شد!

* اینجوری فایده نداره, از فردا باید آشپزی کنم وگرنه سوءتغذیه میگیرم! خوراک مرغ درست میکنم, با کدو, هویج و سیب زمینی و این چیزا!

منتها باید زیاد درست کنم و ازش بردارم و فریز کنم که یکی دو وعده دگ هم بشه ازش خورد چون حال ندارم هر روز از اینکارا انجام بدم! مطمئنم دستپختم خیلی بهتر از خواهرم میشه, مادرمم میتونه درست کنه اما حال و حوصله نداره ...

* از فردا میخوام برم باشگاه و بعد از یک هفته استراحت دوباره تمرینامو شروع کنم ...

۴۷

باشگاه رفتم و برگشتم, ۳ روز دگ ماهانه باشگامم تموم میشه و احتمالا برم یه جا دگ! (همون باشگاه مثلا لاکچری)

من اگه تغذیم خوب بود الان بهترین هیکل مال خودم بود! ولی چون مواد قندی زیاد میخورم هیچ وقت به اون هیکل مدنظرم نمیرسم!

واقعا نمیتونم گرسنگی بکشم و مجبورم خودمو سیر کنم البته نه با پروتئین! با هله هوله و مواد مزخرف!

کاش فقط بلد بودم فیله مرغ خوشمزه درست کنم, همون برام کافی بود ولی بلد نیستم!

فست فودیا خیلی خوشمزه فیله ها رو درست میکنن, نمیدونم رو چی میپزنش ک اینقد خوب در میاد!

اگه شما بلدید فیله بدون روغن درست کنید به منم بگید!

آشپزی

هر ننه قمری فیلم آموزش آشپزی تو نت میذاره، طرف میخواد ناهار درست کنه یه دوربینم دستش گرفته و داره فیلم میگیره که بعدا تو نت پخشش کنه :|

حداقل بگو دارم ناهار درست میکنم نه اینکه خودتو در حد آموزش آشپزی گنده کنی :|

همشونم اصرار دارن ثابت کنن اون چیزی که من میگم درسته و بقیه بلد نیستن آشپزی کنن :))

یارو گشنشه، کله صب بیدار شده و میخواد املت بخوره، تیتر زده طرز تهیه املت اصیل قهوه خونه ایی 😂

خلاصه بیخیال یادگیری آشپزی شدم یعنی پشیمونم کردن ...

پیشرفت

پیشرفت عجیبی تو آشپزی داشتم، هرشب شام خوشمزه تری نسبت به دیشبش درست میکنم 😂

اینا اثرات اومدن کرونا و خونه نشستنه 😓

خرید

رفتم خریدامو کردم و برگشتم، با این لپ ورم کرده و هوای آلوده ترجیح میدم خونه بمونم، کاش بجای خرید یه چیز آماده میخریدم و خودمو راحت میکردم اصلا حوصله آشپزی ندارم :/