۵۲۷

پیازا رو با یکم روغن تفت دادم! مرغا رو تو آب جوش انداختم که آت و آشغالاش در بیاد!

مرغا رو در آوردم و با آب گرم شستم، انداختم تو ماهی تابه که با پیازا حال بیان! بعد زردچوبه زدم و بعد از یه مدت رُب اضافه کردم!

یه حبه سیر رو به چهار تیکه تقسیم کردم و به مرغا اضافه کردم!

حسابی که تفت داده شدن، هویج، سیب زمینی، آلو و فلفل دلمه رو اضافه کردم!

دو لیوان آب جوش ریختم با چند قاشق زعفرون! الانم مشغول پختنن!

برنجمم خیس کردم، یکم دگ اونم درست میکنم!!

عکسشو بعدا میذارم که نتیجشو ببینیم!

۵۱۰

* دیشب به رضا پیام دادم بعد از یه مدت، پسر خوبیه و دوسش دارم! البته شاید دلیلش اینه ک مثه خودم بوره!

* ناهار امروز از نظر خودم مزه خاصی نداشت چون نمک و روغن نمیزنم اما کیفیت مواد عالین!

سایز کاسه و بشقاب خیلی بزرگه، شاید تو عکس زیاد معلوم نباشه!

امروز به مرغ، آلو و هویج و فلفل دلمه اضافه کردم!

هدف من تامین مواد غذایی سالم و پُر از پروتئین و فیبر برای مامانمه، خیلی ظاهر غذا برام مهم نیست ...

عکس (کلیک)

۴۵۹

* دیروز زنگ زدن که کلاس امروز تشکیل نمیشه و از سه شنبه بیاید! یکم ضدحال بود چون از نظر روحی خودمو آماده کردم و یهو گفتن کنسله!

* سینه های کوچولو شده رو تو ماهی تابه پختم، برنج آبکش کردم! سینه های پخته شده رو با زرشک و زعفرون داخل برنج ریختم و قاطی کردم، الانم داره دم میکشه!

خدا کنه گند نزده باشم! البته نمک و روغنی اضافه نکردم، دگ هر چی میشه بذار بشه ...

۴۵۸

بالاخره تنبلیو کنار گذاشتم و رفتم مرغ خریدم! ولی پشمام ریخت ...

اولش فک کردم سرم کلاه گذاشتن و نباید اینقد گرون باشه اما دیدم تو اینترنتم همینه ‌(حتی یکم بیشتر)...

میگفتم چرا جوجه کباب هر روز داره گرونتر میشه، خبر نداشتم قیمت مرغ تا این حد پرواز کرده!

۳۶۵

* مرغی که درست کردم مزش به دل نمیشینه! البته من کلا مرغ دوس ندارم ولی نمیدونم مال بعضیا خیلی خوشمزه میشه اما مال من نه! میخوام باهاش الویه درست کنم شاید بتونم قورتش بدم ...

* اعصابم خیلی خرابه، هر روزمون با جنگ و دعوا و جر و بحث میگذره، سر هر چیزی میتوپه بهم و گیر میده! اینقد ایراد میگیره ازم که روانیم کرده! شاید انتظار داره خیلی رومانتیک و عاشقانه رفتار کنم اما وقتی براش قلب میفرستم در جواب چیزی نمیگه! خودش احساستو میکشه بعد میگه چرا!!!!

البته اون سنش کم و حق داره این احساسو تجربه کنه، منم ک دگ دلم پیر شده و حس و حالی برام نمونده!

دیوونه بازیاش زیادن، یه بارم پیشم بود و سر نمیدونم چی از خونه رفت! هر چی گفتم نرو اصلا انگار نه انگار! آدمایی که این رفتارا رو میکنن خطرناکن هم برای خودشون و هم بقیه ...

کلا هر روز بحث داریم، اونم روزی چند بار!

۳۵۴

* بچم از دیروز مریض شده، قرار بود این هفته ببینمش اما احتمالا بیوفته هفته آینده ...

فک کنم مسموم شده، بچم معدش حساسه شایدم ویروسی چیزی گرفته ...

دلم براش تنگ شده، نباتم خیلی ناز و خوشگله، کلا همه چی تمومه فقط اخلاقش یکم گنده اونم نه همیشه ...

دستم بهش برسه پوستشو میکنم اونم با پوستکن :)

* دیشب مرغ مرینیت کردم، پیاز ماست و آبلیمو با ادویه های کاری فلفل قرمز و سیاه و یکم پودر سیر، مزش فاجعه شده بود! از من آشپز در نمیاد! نیم کیلو فیله رو به باد دادم :))

۲۷۳

صب بیدار شدم به مامان قرص دادم, بعدش یه صبحانه کوچولو و مختصر خوردیم ...

سه صفحه از درسامو خوندم اما باید چهار صفحه دگ بخوونم تا به برنامه ریزیم برسم ...

بعد با مامان رفتیم پارک و پیاده روی خوبی کرد, همون زمانا زنگ زدم به آزمایشگاه و گفت جوابش آمادست, برگه رو گرفتم و از اونجا رفتم سیب زمینی و پیاز خریدم ...

اومدم خونه و آشپزی کردم, خوراک مرغ!

از دفعات قبلی بهتر شده بود واقعا, الانم که تازه ناهار خوردم و استراحت میکنم اما بعدا باید درس بخوونم! امروز دگ جایی نمیرم, باشگاهم نرفتم چون روز استراحتم بود ...

۲۵۶

مامانم میگفت لاغر شدی, گفتم چیزی نمیخورم یعنی چیزی گیرم نمیاد ...

امروز یه لیوان شیرکاکائو با کیک خوردم, ۴ تا سفیده و ۳ تا سیب زمینی! با یه لیوان بزرگ میکس آب پرتقال و گریپ فروت (خودم گرفتم) , یه بسته بیسکویت های بای ...

اینا رو به بچه ۵ ساله بدی قهر میکنه! ولی دگ اشتهامم از بین رفته, گرسنم نمیشه!

جالب اینجاست که مرغمونم تموم شد, گوشتم که ۳ ماه نخریدم و کلا تو خونه نمیاد! نونم که نمیخرم, املت و نیمرو و نون و پنیر و همه خوراکیای نونی هم کنسله ...

خب حالا تکلیف چیه, واقعا باید چیکار کرد!

۲۵۲

ناهار خوردیم, البته چند تیکشو برای خودم سرخ کردم و یکم نمک زدم تا قابل هضم باشه! واقعا مرغ دوس ندارم مگه اینکه کبابی یا گریل باشه ...

یکی دو ساعت دگ میرم بیرون, شبم باید زبان بخوونم ...

۲۳۸

دیشب یه بسته سینه گذاشتم تو یخچال اما صب دیدم که همونجوری مونده و آخ نگفته!

گذاشتمش بیرون و رفتم خرید, هوا بارونی بود و حس خوبی داشت ...

نون پروتئینی و شیر تازه نبود! فقط میوه و این چیزا گرفتم...

اومدم خونه, سیب زمینی, هویج و کدو ها رو پوست کندم و شستم ...

همزمان مرغو گذاشتم تو قابلمه پُر از آب که هم یخش باز بشه و هم آت و آشغالاش بیرون بیاد! در اصطلاح زُهمش گرفته بشه!

قابلمه که پُر از کف و این چیزا شد, آبشو خالی کردم(چه بوی بدی میداد حالمو بهم زد), همزمان تو یه ظرف دگ داشتم پیازا رو سرخ میکردم!

پیازا که به حد خوبی رسیدن تیکه های مرغو ریختم روش, چند دقیقه مرغا و پیازا رو باهم قاطی کردم و فلفل سیاه و زردچوبه اضافه کردم که حسابی بهش مزه بده (بخاطر مامان نمک نزدم)

دگ مرغا که یکم طلایی شدن به ظرف آب اضافه کردم, چیزایی که پوست کنده بودمو بهش اضافه کردم با چند حلقه فلفل دلمه که بهش طعم بهتری بده!

الان رو گاز و داره میپزه, نیم ساعت دگ بهش رُب اضافه میکنم و تمام, دگ فقط باید آب قابلمه بره و بعدش آمادست ...

اولین تجربه مرغ درست کردنمه! امیدوارم خوب در بیاد ...

۲۰۰

* امشب موهامو با ماشین زدم! البته نه از ته, حدودای یک و نیم سانت! گفتم شاید یه هوایی بخوره و براش بهتر باشه ...

دگ اون شامپو هم استفاده نمیکنم چون خیلی پوستمو چرب میکرد! اما خارش سرمو از بین برده بود ...

امشب که از یه شامپو دگ استفاده کردم باز یکم خارش گرفته! گیری افتادم تو این وضعیت, این چ بلایی بود سر من نازل شد!

* اینجوری فایده نداره, از فردا باید آشپزی کنم وگرنه سوءتغذیه میگیرم! خوراک مرغ درست میکنم, با کدو, هویج و سیب زمینی و این چیزا!

منتها باید زیاد درست کنم و ازش بردارم و فریز کنم که یکی دو وعده دگ هم بشه ازش خورد چون حال ندارم هر روز از اینکارا انجام بدم! مطمئنم دستپختم خیلی بهتر از خواهرم میشه, مادرمم میتونه درست کنه اما حال و حوصله نداره ...

* از فردا میخوام برم باشگاه و بعد از یک هفته استراحت دوباره تمرینامو شروع کنم ...

زرشک پلو

امشب زرشک پلو با مرغ گرفتم اونم با برنج اضافی!! همیشه از بیرون انواع کبابو میگرفتم اما امشب گفتم اینم امتحان کنم، از جوجه و کوبیده خسته شدم دیگه :|

واقعا فک نمیکردم اینقد عالی باشه، خیلی چسبید 👌

ماجرای نقاشی خونه تموم شه، منم از این وضعیت بیرون بیام و غذای خونگی بخورم، سه هفته ست درگیر این داستانم :/

ساندویچ

دیشب یه برگر گوشت و یه فیله مرغ گرفتم، لعنتی اینقد بزرگ و سنگین بودن که فقط تونستم نصف هر کدومشونو بخورم 😅

امروز ناهارم بقیشو خوردم و خلاص!! میخوام خوردن این چیزا رو ترک کنم دیگه :|||

اینم عکسش، البته زیاد کیفیت نداره ...

° عکسو برداشتم، یه بنده خدایی ۴ ۵ تا کامنت فحش فرستاده و توهین کرده، بالاخره باید هوای اینا رو داشت گناه دارن ...

پای مرغ

نمیدونم باورتون میشه یا نه اما وقتی من بچه بودم (شاید ۸ ۹ سالم بود) پای مرغی که الان کیلویی چند هزار تومنه رو مفتی به مردم میدادن!! 

یادمه هر هفته یه کیسه بزرگ پای مرغ میگرفتیم و به سگمون که تو حیاط بود میدادیم ...

الان پای مرغ و استخوان گاو و گوساله هم قیمت پیدا کرده!! 

محبت

جلوی مغازه قصابی یه سگ ولگرد وایساده بود و انگار منتظر بود که کسی چیزی بهش بده!! چند تا دختر با تعجب و ترس از کنارش رد شدن، منم از کنارش رد شدم، همزمان با من یه خانوم باکلاس که یه ظرف بسته بندی شده مرغ دستش بود گفت بیا عزیزمممممم!! چنان عزیزمممی گفت که احتمالا به اعضای خونوادش اینجوری نمیگه!! 

نایلون روی ظرفو باز کرد و از محتویات داخل بسته (ران یا سینه، توشو ندیدم) برای سگ گذاشت تا بخوره!! 

این محبت به حیوانات قابل ستایش اما نه جایی که خیلی از مردم چیزی برای خوردن ندارن!! 

سگ لاغر و گرسنه اییم نبود، شکمش افتاده بود کف زمین :| 

خلاصه یه عده تو صف مرغن، یکیم مرغ بسته بندی (طبیعتا خیلی گرونتر از مرغ کیلوییه) میندازه جلوی سگ ولگرد!! 

امشب صحنه های عجیبی دیدم واقعا مخم سوت کشید از این همه اختلاف طبقاتی و تبعیض، یکی اینجوری و یکیم تو صف ...

صف مرغ

امشب از جلوی یه مرغ فروشی رد شدم بالای ۴۰ ۵۰ نفر جمع شده بودن!! 

داستان چیه؟! این مغازه ها مرغ ارزونتر میدن که جلوشون صف میبندن؟! 

تموم شه

دیروز جوجه مرغ کنار جوجه غاز نشسته بود ، قیافه های چندش آوری داشتن، دقیقام روبروی من بودن ! 

مزخرفترین ترمی بود که داشتم کاش زودتر این دو سه جلسه هم بگذره و خلاص شم، خسته شدم خدایی !

بیخیال دماغ گنده شدم، با اینکه زیاد نگاه میکنه و حواسش بهم هست ولی حوصلشو ندارم، خیلی بچه درس خوون و بچه مثبته ! از اونایی ک احتمالا اولین جمله ایی ک از دهنش در میاد این ک شما هدفتون از دوستی با من چیه، لابدم انتظار داره بگم ازدواج =|

هیولا

امشب رفتم مرغ بگیرم و یکم دیر شده بود واسه همین دیگه نرفتم پیش رفیق خودم ، سر راه رفتم تو یه مغازه و گفتم یه نصفه مرغ برام بذار !

گفت کامله ، گفتم باشه یه مرغ بذار با سیب زمینی ! اومدم خونه و خواستم شام بخورم ، گفتم نصفشو امشب بخورم و بقیشو میذارم واسه فردا ناهار ! خیلی عمیق تو فکر بودم و میخوردم ک کم کم دیدم کل مرغو خوردم خخخخ =)) 

قرار اگه بشه با چند تا از بچه ها بریم آبادان از این بره های کباب شده بخوریم، مطمئن نیستم دقیقا کجا بود ولی تو خوزستان بود ! احتمالا خودم یه دونشو بخورم :/

الان ک حس بدی دارم چون ولو شدم رو تخت و نمیتونم تکون بخورم، بدم میاد پرخوری میکنم :/

جوجه مرغ

دیروز نشسته بودم سر کلاس و یه دختره چند دقیقه دیر رسید ، بقیه جاها پر بود و اومد پیش من نشست ، زیاد به قیافش دقت نکردم اما ظاهرش خوب ب نظر میرسید ، یکم که گذشت یادم افتاد این همون جوجه مرغست ک جلسه قبل روبروم نشسته بود و نگاش میکردم خندم میگرفت =))

این جلسه قیافش خیلی فرق کرده بود شاید بخاطر آرایشش بود ، شایدم از نیمرخ قشنگتر بود ، اون جلسه ک روبروی هم بودیم شبیه جوجه مرغی بود ک بغض کرده و میخواد گریه کنه =))

با اینکه خیلی قر و فرش زیاد بود و ادکلنشم خوشبو بود ولی تَه بوی ادکلنش یا خودش یه بوی بدی میداد ، حالت تهوع بهم دست داده بوود :|

برق قطع شده بوود و همش خودشو باد میزد و غر میزد ، منم یکم باهاش گرم گرفته بودم و حرف میزدم باهاش ، این باعث شده بود ک بیشتر غر بزنه :))

وای الان که اومدم دوش گرفتم ولی خیس عرق شدم ، وای چ قد گرمه ، وای مُردم، کم‌ موند بود پاشم برنم تو سرش :|