عکس

دیروز که رفته بودم کوه این عکس گرفتم, اون چیزی که من میبینم شما هم میبینیدش یا نه

کلیک

شوک

چند سال قبل مطلبی در مورد یه شخص نوشتم که ظاهرش سی و چند ساله به نظر میومد اما سنش تقریبا پنجاه بود ...

هم باشگاهی بودیم و گاهی باهاش صحبت میکردم, همیشه میگفت من شکر و نمک نمیخورم! خیلی به فکر سلامتیش بود و بدن ورزیده و آماده ایی داشت!

تا همین چند روز پیش تو پارک جنگلی میدیدمش, گاهی تنها و گاهی با دخترش میومد, تمام مسیر میدویدن و بالا میرفتن و پایین میومدن!

در کمال ناباوری آگهی فوتشو دیدم! واقعا شوکه شده بودم, اصلا قابل باور نبود که این آدم به این زودی از دنیا رفته ...

مرگ دردناکیم داشته و از کوه سقوط کرده, خیلی ناراحت شدم براش, روحش شاد 😢

خطای دید

دیروز رفته بودم کوه! خیلی پایین بودم که دیدم دو نفر اون بالا رو سنگا نشستن, خوشحال شدم که تنها نیستم و به راهم ادامه دادم! بالاتر که رفتم متوجه شدم کلا داستان یه چیز دیگست ...

عکس

عکس

کوه

دیروز اون مَرد که پارسال چند بار باهاش پیاده روی رفتم بهم زنگ زد!

گفت میای پیاده روی!

گفتم من کوه میرم اگه میخوای شما هم بیا!

خلاصه ساعت ۲ ظهر به سمت کوه حرکت کردیم, تو مسیر اینقد حرفای تکراری زد که مخمو خورد! دقیقا همون حرفای پارسالشو تکرار میکرد! کلا تو کله پوکش انگار هیچ فعل و انفعالی رخ نمیده و تو یه نقطه ثابت مونده!

تو مسیر ۲ تا دختر بالاتر از ما حرکت میکردن, رفته با اونا گپ و گفت شروع کرده! یعنی اینقد چرت و پرت میگفت که آبرو برامون نذاشت! همون اول در مورد یبوست باهاشون حرف میزنه! بعدش میگه من چند سال فلان کشور بودم, چند سال بهمان کشور بودم! تو ترکیه فلان کسب و کار دارم! اینجا یه کسب و کار دیگه دارم! 

مرتیکه چلغوز من که میدونم تو خرج شکمتم به زور در میاری دیگه چرا الکی گنده میای! 

بیست دقیقه با دخترا حرف زد, آخرشم فراریشون داد و رفتن! 

تو مسیر اینقد غر زده و ناله کرده, مثه بچه های ۵ ساله به زور بالا میومد! عین لبو قرمز شده بود, حالا واسه من کُری میخوند که من از تو بهترم! حالا هر ۲۰ متر من ۵ دقیقه صبر میکردم تا بهم برسه! تو مسیر ده بار نشسته و استراحت کرده! با همه این اوصاف کل کل میکرد باهام!

آخرای مسیر برگشت کلی نق زده که من دیگه نمیام و زانوهام داغون میشه و از این حرفا! تا رسیدیم پایین سریع رفته یه آبمیوه و دو تا کیک خریده و خورده! رسما داشت میمرد!

تو جاده درختا خیلی خوشگل بودن!

عکس

کوه

یه عصر پاییزی تو کوه!

عکس

عکس

عکس

کوه

یه روز رفته بودم کوه، چیزای جالبی پیدا کردم!!

خلاصه اینکه بیشتر مراقب خودتون باشین ...

عکسشو تو ادامه مطلب میذارم، همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

خسته

انگار یه خستگی و کوفتگی کهنه تو بدنم وجود داره و نیاز به چند روز استراحت دارم، هر روز کوه رفتن و ورزش کردن بدنو مستهلک میکنه اما برای من نرفتنش از رفتنش سخت تره!! 

خیلی خستم، خیلی زیاد!! به استراحت و خواب طولانی احتیاج دارم ...

لغزنده

دیروز پام دو سه بار پیچ خورد و چند بارم سُر خوردم، شانس آوردم نیوفتادم!! زمین کلا سنگ پوشه و اگه بیوفتی خورد و خمیر میشی 😓

از یه راهه مالرو برگشتم پایین و از بدشانسیم هر چی دختر و خانوم بودن از روبروم میومدن، منم برای اینکه معرفت به خرج بدم بالا میرفتم که اونا رد شدن و دوباره برمیگشتم تو مسیر اصلی!! تو همین بالا پایین کردنا چند بار نزدیک بود بیوفتم 😓

راه باریک بود و فقط اجازه عبور یک نفر میداد، خیلیم طولانی بود حالا باز دَم خانومایی که تشکر میکردن گرم، بعضیاشون مثه گاو سرشونو مینداختن پایین و میرفتن :|||

یادش بخیر بار اولی که با میگ میگ روبرو شدم تو همین مسیر بود، بالا رفتم که اون رد شه 😅 (البته قبل از اینم زیاد دیده بودمش) 

کفش

یکی از کفشایی که یک ماه قبل گرفتم و برای ورزش ازش استفاده میکنم، لبه هاش تَرک خورده 😓

اگه یک ماه دیگه ازش استفاده کنم کامل جر میخوره و باید بندازمش دور، برای همین تصمیم گرفتم دیگه موقع ورزش نپوشمش، کلی پولشو دادم و حیفه!!

باید یه کفش مخصوص کوهنوردی بخرم، اینجوری هر کفشی پام کنم پاره میشه و باید دور بندازمش، فشار وزن رو سنگ و خاک، شیب زیاد و اینجور مسیرها کفشو نابود میکنه 😓

کفش کوهنوردیم گرونه، بعید میدونم یه کفش خووبش زیر دو تومن قیمتش باشه، از مغازه هاییم باید بخرم که لوازم کوهنوردی و شکار و این چیزا میفروشن ...

باد

وقتی میری بالای تپه یا کوه چنان بادی میاد که میخواد از زمین بلندت کنه اما تا میرسی پایین باد قطع میشه 😅

فک کنم کِرم داره و میخواد اذیت کنه، شایدم بازیش میگیره و میخواد بازی کنه 😅

خسته

خیلی خستم، خیلی زیاد ...

دو سه ساعته که اومدم خوونه اما هنوز نفسم جا نیومده!! 

امروز رفتم کوه، خیلی عالی بود واقعا جای همتون خالی بود، هوا و طبیعت خیلی خووب و دلنشین بود!! 

گرفتار

فردا درگیر نقاشی خوونم و وقت نمیشه کوه برم 😢😭

گفتن صب ساعت ۸ میان تا شب 😭

بهار

امروز هوا بهاریه، دوس داشتم الان تو کوه باشم اما متاسفانه درگیر نقاشی خوونم ...

فردا حتما میرم، میخوام برم یه جای دور، خیلی دور ...

حال خوب

امروز واقعا حالم عالیه 😅

یه آهنگ گذاشتم و شونه ها رو تکون میدم، بعد از ناهار میخوام کوه برم و حالی به هولی 😁😅

بعدش یه دوش گرم و استراحت، آجیل، میوه و شام!! یه فیلم سینمایی ببینم و بخوابم 👌

کوه برفی

رفته بودم یه منطقه برفی، خیلی جای خوب و باحالی بود البته وسایل مناسب همراهم نبود و نتونستم خیلی بالا برم، یه فیلم کوتاه از اونجا گرفتم ...

اون چند ثانیه ایی که چیزی نمیگم محو تماشای منظره شدم 😂

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

فیلم

چند هفته پیش یه ویدیو از تپه های برفی گرفته بودم که خیلی باحال بود اما امروز اشتباهی پاکش کردم و نشد آپلودش کنم :|||

تک و تنها اون بالا بالاها بودم، شانس آوردم زنده برگشتم پایین 😅

تنها

امروز طرف زنگ زد، خودمو آماده کرده بودم بگم نمیام که خودش گفت امروز خستم و نمیتونم بیام اما فردا صب بریم کوه!! 

یکم فک کردم، دیدم اینم حتما آدم بدبخت و تنهاییه که دنبال یه پایه برای ورزش و پیاده روی میگرده!! خیلی نباید با تندی و بیحوصلگی در موردش حرف بزنم یا پسش بزنم!! وقتی یکی دست دوستی به سمتم دراز کرده نباید دستشو کنار بزنم!!

گفتم باشه فردا بریم کوه، امروز استراحت میکنم و کوه نمیرم که فردا با این دوستمون دوتایی بریم ...

بی خاصیت

مردک بی خاصیت کله ظهر ما رو برده ورزش، قرار بود ساعتای ۲ ۳ بریم اما ساعت ۱۲ میگه بیا دنبالم!! 

قرار بود بریم کوه، منم لباس و کفش کوه تنم بود بعدش که رسیدیم میگه نریم بالا چون خطرناکه!! میکشنمون و از این حرفا :|

هر چی اصرار کردم نیومد، آخرش لب جاده مثه عقب افتاده ها ۳ ساعت راه رفتیم!! منم لباس و کفشم سنگین بود و واقعا اذیت شدم ... 

۳ ساعت حرف مفت زده، آدم به این ترسویی و بی خاصیتی ندیده بودم!! 

واقعا تنهایی خیلی لذتش بیشتره تا با یه موجود بی خاصیت و ترسو بری بیرون!! 

امروزم میخواد زنگ بزنه، بهش میگم نمیام!! مگه سرمو خر گاز گرفته برای پیاده روی برم خارج از شهر!!

ناله

همیشه در حرف از تنهایی مینالم اما موقع عمل که برسه همون تنهاییمو ترجیح میدم!! 

دیروز یکی گفته که امروز باهام کوه میاد!! واقعا حال و حوصلشو ندارم، قرار زنگ بزنه که هماهنگ کنیم 😓

کوه

شدیدا از کوه رفتن خسته شدم، دیگه برام لذت و جذابیتی نداره البته چند تا دلیل عمده داره ...

یک اینکه تنهام و مدت زمان زیادی تو اون محیط وقت میگذرونم و مجبورم با آهنگ گوش دادن خودمو سرگرم کنم!!

دو اینکه راهش خیلی دوره، یعنی رفت و برگشتش خیلی زمان میخواد و واقعا اذیت میشم ...

احتمالا دیگه نرم یا ماهی ۲ ۳ بار برم چون برام خسته کننده و کسالت آور شده 🙁

امروز

بعد از چهار روز رفتم کوه (دیروز) و خیلی خیلی خسته شدم، امروز تا ساعت ۱۱ و نیم بیهوش بودم و اصلا نمیتونستم از تخت بلند شم!!

حدودای ۱۲ سریع لباس پوشیدم و رفتم شلواری که دیشب خریده بودمو با یه ست ورزشی عوض کردم!! البته ست خیلی گرونتر از شلواره بود اما از تعویضم راضیم!! 

حدودای ساعت ۲ شیرینی و آجیل خریدم، خریدامو آوردم خوونه و بعدش تشنه و گشنه رفتم کوه!! (از دیشب چیزی نخورده بودم)

تقریبا ۴ ساعت کوه پیمایی کردم و دهنم اسفالت شد، اصلا اعصاب و حوصله نداشتم و فقط دوس داشتم ک سریعتر برسم خوونه!! 

اومدم خوونه و مثه شتر آب میخوردم، فک کنم ۱۴ ۱۵ لیوان شده تا الان!! شام خوردم، شیرینی و یکم آجیل خوردم و شب یلدا رو اینجوری گذروندم!! 

یلداتونم مبارک ❤

مسیریاب

راه رسیدن به تپه هایی که تو فیلم نشون میدمو امروز پیدا کردم، دفعه بعد که وقت پیدا کنم و برم اونطرفا حتما از بالای اون تپه ها فیلم میگیرم و فتحشون میکنم!! 😅

فک کنم ارتفاعشون خیلی زیاد باشه و حال بده 👌

ببخشید تو فیلم صدای باد میاد و یکم اذیت کنندست ...

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

ویدیو

روز مه آلودی که کوه رفتم چند تا ویدیو گرفتم، گفتم این ویدیو رو هم بذارم که یادگاری بمونه!! 

در ادامه ویدیوی پست " ترسناک" گرفته شده ....

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

ترسناک

امروز تو کوه چند تا ویدیو ضبط کردم اما نکته جالب و خاصی توشون نیست جز اینی که براتون میذارم، تا آخر نگاش کنید!! 

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

سقوط

امروز چیزی نمونده بود از یه جایی پایین بیوفتم و جامعه بلاگفا بی تک پسر بشه 😅

شیب خیلی زیاد، همراه با زمین گِلی!! از رو گِل لیز خوردم اما دستمو به یه تخته سنگ گرفتم و خودمو نگه داشتم وگرنه از اون ارتفاع پایین میوفتادم 😕

خیلی ترسناک بود اما بالاخره از اونجا در رفتم!! البته همه لباسام گِلی شدن 😅

یه گزارش میدانی هم براتون گرفتم، یک دقیقه تو ویدیو حرف زدم اما ده دقیقه گفتم 'حالا' و 'دیگه' 😂

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

توان

دیروز پایین یه نقطه ایی از کوه بودم، سه تا دختر وسط راه بودن و بالا میرفتن!!

منم که همیشه حس رقابتم گُل میکنه به خودم گفتم باید زودتر از اینا برسم بالا!!

تند تند بالا رفتم اینقد ضربان قلب و تنفسم بالا رفته بود که تو ۴ ۵ دقیقه تمام لباسم خیس شده بود!!

شیبش خیلی زیاد بود، پدرم در اومد اما خیلی خیلی ازشون جلو افتادم!! من به جاده رسیدم و رفتم، از دور که نگاشون میکردم اونا هنوز به بالا نرسیده بودن 😅

۴ ساعت رو مسیر تخت راه برو اما نیم ساعت از کوه بالا نرو، آدمو میکشه لعنتی 😐

نمیدونم هر بار کوه میرم چند هزار کالری میسوزونم 🤔

کوه

امروز ظهر رفتم کوه، خیلی خلوت بود و پرنده پَر نمیزد!!

تک و تنها رفتم بالا، باد خیلی شدیدی میومد و از هیچ موجود زنده ایی خبری نبود!!

وقتی تو مسیر برگشت بودم ملت تازه داشتن بالا میومدن، منم با حسرت نگاشون میکردم!! 

ساعت چهار تقریبا رسیدم پایین و بعد از ۵ ۶ ساعت کوه پیمایی برگشتم خوونه!! 

با شکم خالی ۲۹۰۰۰ قدم برداشتم!! ۲ ساعته رو تخت افتادم و مشغول استراحتم 😁

پرتگاه

امروز از یه مسیر نسبتا خطرناک حرکت میکردم، راه طولانی و مالرو که پایین پات دره و پرتگاه بود!! 

هر چی جلوتر میرفتم مسیر ناهموارتر و لغزنده تر میشد، کافی بود پات به سنگی چیزی گیر کنه و با مغز بیوفتی پایین و سقوط کنی :|

یه جایی به بعد دیگه ترسیدم اما بازم جلو میرفتم اینقد وحشت زده بودم که طول قدمام ۱۰ ۱۵ سانت شده بود، به خودم گفتم ادامه این مسیر خریته و بهتر برگردم!! 

۷۰ درصد مسیر مارلویی که طی کردم نسبتا مناسب بود اما ۳۰ درصد بقیش خیلی ترسناک بود و هر لحظه امکان لیز خوردن وجود داشت!! 

کل اون مسیر نیم ساعت رفتم اما یک ساعت برگشتم، لعنتی تموم نمیشد!! منم با شکم خالی و بدون خوردن آب و غذا رفته بودم حتی یه بطری آبم همراهم نبود، استرس پرت شدن، خستگی، گرسنگی و تشنگی و نبود انرژی کافی واقعا کلافم کرده بود!! 

بعد از ۴ ساعت و خورده ایی کوه پیمایی و برداشتن ۲۳۰۰۰ قدم برگشتم خوونه!! آخراش از شدت خستگی میخواستم رو زمین بشینم 😅

کوه

اگه جمعه هوا خووب باشه تک و تنها میرم کوه البته یه جای دور افتاده که هیچ آدمی نباشه!!

یه جاییو نشون کردم امیدوارم بتونم برم ...

شوک

امروز از مسیر ناشناخته ایی رفتم و وسط ناکجا آباد تک و تنها بودم!! صدای سگ میومد و تقریبا نزدیک بودن، منم لباس با بوت مشکی تنم بود و کلاه سرم کشیده بودم و یه چاقوی شکار دستم بود!! یعنی کسی میدیدم زهره ترک میشد 😅 

فقط یه ماسک کم داشتم که شبیه مایکل مایر تو فیلم هالووین بشم 😅

البته اینو بگم من علاقه زیادی به کارد و چاقو دارم، یکی از سرگرمیام بازی با چاقوئه!! همه هم بدشون میاد که اینجوریم اما دوس دارم دیگه ...

همین تیغه با طول بیست و چند سانت، عکس 

به خودم میگفتم آخه خَر سرتو گاز گرفته تک و تنها اومدی اینجا!! آدم نترسیم اما خب باید احتیاط کرد!! خلاصه در امتداد تپه حرکت کردم و دیگه به سمت بالا نرفتم، همینطوری که میرفتم یهو دیدم یه جاده زیر پامه و کلی آدم مشغول پیاده روی و ورزشین!! خوشحال شدم ک تنها نیستم و به سمت اونا حرکت کردم!! تنها مشکل بوتم بود ک یکم نوک انگشتای شستمو میزد و اذیت میکرد ...

احتمالا سری بعد برم کوهنوردی ...