هلاک

امشب رفته بودم پیاده روی، بعد از ۴۵ دقیقه برگشتم البته از دیشب چیزی نخورده بودم و شکمم خالی بود ...

در خونه رو باز کردم داشتم از حال میرفتم ب زور خودمو تا بالا رسوندم، حال زمانیو داشتم ک از کوهنوردی برمیگردی و داری هلاک میشی :|

قبلا ۴ ساعت رکاب میزدم اینقد خسته نمیشدم، این خونه نشینی و کرونا و ۳ کیلو اضافه وزن چیکار کرده با من ...

کلی آب خوردم، یکم غذا خوردم و دراز کشیدم بعد از یکی دو ساعت حالم اومد سرجاش :/

خسته

دیگه از اینجا هم خسته شدم و حوصلشو ندارم :|

بیحال

خیلی روز بد و داغونی بود، بیحال و بیحوصلم اصلا نمیدونم چمه ...

همشو یا خواب بودم یا رو تخت ولو بودم، نمیدونم برای گرمای خوونست یا خوونه نشینی زیاد یا پُرخوری دیشب یا همشون باهم رو سرم نازل شدن و منو ب این حال انداختن ...

صب قبل از اینکه بخوابم پُرخوری کردم و روش خوابیدم، ظهر از خواب که بیدار شدم یه حس سنگینی و بیحالی خیلی بدی داشتم، الانم خیلی بیحالم :(

خسته

از بس تو خوونه موندیم گندیدیم بخدا، خیلی اوضاع سخت و غیرقابل پیش بینی شده، یه عده بیرونن یه عده خوونن، بلاتکلیفی عمیقی تو وجودم حس میکنم که باید چند ماه دیگه خوونه نشین باشم؟!

داغ

دوس دارم تو یه وان پُر از آب داغ بخوابم تا این خستگیا و کوفتگیا از بدنم بیرون بیاد ...

قبلا که خیلی سرپا بودم و بدو بدو میکردم اینقد خسته و کوفته نمیشدم ...

تنها

باید برگردم خوونه اما اصلا حال و حوصله ندارم، امشبم باشگاه نرفتم و اومدم این خوونه که یه سر بزنم و ببینم چه خبره ...

کلا ۴ ساعت خوابیدم و خیلی خستم :(

واقعا توان رفتن از اینجا رو ندارم ...

امروز

نمیدونم چرا امروز باشگاه نرفتم ولی خیلی دوس داشتم برم، خودمم از این بالا پایین شدنا خسته شدم، تازه داشتم ب روزای اوج برمیگشتم که گند رفت توش و الان ۳ هفته ست ورزش نکردم!!!

یه مبلغی اومده تو کارت روزانم که باهاش خرید میکنم، حال ندارم برم بانک انتقالش بدم ب حساب اصلیم، برای همین روزی ۳ تومن با عابربانک انتقال میدم که تموم شه، فک کنم یک هفته دیگه مونده تا کامل تموم شه،تا کجا حاضر نباشی از خوابت بگذری، البته من هیچ وقت بخاطر خوابیدن کارامو لنگ نذاشتم و نمیذارم اما این موضوع مهمی نیست ...

جالبه همش به رو میز نگاه میکنم ک ببینم گوشیم زنگ میخوره یا نه، در حالی ک گوشی دستمه :| 

تُف ب تنهایی دیگه حتی حاضر نیستم تنهایی تا سرخیابون برم، خسته شدم از این وضعیت حتی یه همصحبتم ندارم :/

از هر دری سخنی به این میگن ...

خسته

دیروز یه کارایی کردم ک خیلی خسته شدم و امروز کلی خوابیدم ب جاش :/

هنوز خستگیش تو تنم خدایی ...

💭حس میکنم تو پست قبلی یکم از خودم تعریف کردم ولی الان که خودمو آب برده، حال و حوصله هیچکاری ندارم اما قبلا گرگ بیابون بودم :))

داغون

تقریبا ده دقیقه ست که رسیدم ، اینقد سخت ورزش کردم که همینطوری افتادم حتی تو باشگام که بودم توان بلند شدن نداشتم خخخخ

حال خووبیه :)

خسته

۱۱ بیدار شدم چند تا خرما خوردم و رفتم باشگاه ، اومدم خونه یکم نظافت و گردگیری کردم یه دوش گرفتم و رفتم مغازه !

یعنی از خود ۵ تا ۱۰:۳۰ داشتم میدویدم ! مشتری زیاد و فروشنده کم، پوستم کنده شد واقعا ! فک کن ۳ ۴ تا مشتری باهم راه مینداختم حالا مشتری ک میگم ن اینکه کنار هم باشن یکی اینجا بود اون یکی ۳۰ متر اونورتر بود، یکی شلوار میخواست و اون یکی کت تک ! خیلی از مشتریا بیرون رفتن چون کسی نبود جوابشونو بده ! 

مردم سریعم خرید نمیکنن طرف ۱۰۰ تا کت میپوشه تا بخره ، خیلی خسته شدم واقعا... 

فک کنم ده تومنی فروختم حالا اون ۴ ۵ فروشنده دیگه رو نمیدونم اما لیست ک دیدم از همه بیشتر فروخته بودم با اینکه صبم نبودم !

شبم ک اومدم خونه مثه خرس گشنه بودم چون فقط خرما خورده بودم، الانم مثه بشکه افتادم رو تخت ، وقتی در طول روز چیزی نخوری یهویی پرخوری میکنی و بیحال میشی :/

زندگی مسخره

صب خوشحال و بشکن زنان اومدم خونه ، حالم خیلی خووب بود !

اما اینقد دردسر داشتم امروز ک کلا این موضوع فراموش کردم ، هر کی بود کل شهرو مهمون میکرد ، خوشحالی من رو این چیزا در حد یکی دو ساعت و بعدش کلا یادم میره ، یعنی اینقد اعصابمو بهم ریختن ک یادم رفت !

دیشبم کلا سه ساعت خوابیدم ، تو خونه دو ساعت برق نبوده ، تو آموزشگاه هم برق قطع بود ! تو گرما و تاریکی سر کلاس بودیم ، بازده کلاس صفر بوود! شبم رفتم فروشگاه خرید کنم دوباره برق قطع شد و خریدامو ریختم سرجاش ، دو سه روزه غذاییم نخوردم و با چند تا بیسکویت گذروندم ! 

گرمای امروز + نبودن برق و کولر + گشنگی + فعالیت زیاد + زمان طولانی فعالیت + کم خوابی = احساس گرمازده ها رو دارم ! 

هر چی آبم میخورم جواب نمیده ...

خسته

این چند روز خیلی گرفتار بودم ، واقعا روزای خسته کننده ایی بودن ، بدترینش این بود که بیخوابیم اومده سراغم ، شبا خیلی دیر خوابم میبره ...