خسته
یعنی از خود ۵ تا ۱۰:۳۰ داشتم میدویدم ! مشتری زیاد و فروشنده کم، پوستم کنده شد واقعا ! فک کن ۳ ۴ تا مشتری باهم راه مینداختم حالا مشتری ک میگم ن اینکه کنار هم باشن یکی اینجا بود اون یکی ۳۰ متر اونورتر بود، یکی شلوار میخواست و اون یکی کت تک ! خیلی از مشتریا بیرون رفتن چون کسی نبود جوابشونو بده !
مردم سریعم خرید نمیکنن طرف ۱۰۰ تا کت میپوشه تا بخره ، خیلی خسته شدم واقعا...
فک کنم ده تومنی فروختم حالا اون ۴ ۵ فروشنده دیگه رو نمیدونم اما لیست ک دیدم از همه بیشتر فروخته بودم با اینکه صبم نبودم !
شبم ک اومدم خونه مثه خرس گشنه بودم چون فقط خرما خورده بودم، الانم مثه بشکه افتادم رو تخت ، وقتی در طول روز چیزی نخوری یهویی پرخوری میکنی و بیحال میشی :/
عذاب وجدان
واقعا چرا همچین جنایتی در حق خودم کردم :/
امروز چند ساعت با نفس حرف زدم ، بچه نیاز داشت یه چیزایی یاد بگیره و تجربشو بالا ببره و بدونه محیط کار فقط جای کاره و نباید همکارتو دوست و رفیق بدونی ، بچه انتظار داره همکاراش باهاش رفیق باشن ! بعد اگه جوری ک این دوس داره باهاش رفتار نکنن خیلی ناراحت میشه !
ظاهرا که حرفام موثر بود براش :)
چاق
خلاصه بعد از یکی دو سال حبس کشیدن و طی کردن یه دوره افسردگی رفتم رو ترازو ! بله ۲۵ کیلو اضافه وزن پیدا کرده بودم ! :|
من موندم و یه آدم چاق و توپول ، مثه پشمک بودم ، به بازوام دست میزدی مثه یه تیکه چربی اینور اونور میرفت ، فوتم میکردن میوفتادم :|
خیلی پخمه و پفکی بودم ، یکمم لوس بارم آورده بودن کلا دست ب سیاه سفید نمیزدم ، با یه بچه مچ مینداختم مچمو میزد :| چهار قدم راه میرفتم نفس نفس میزدم اصلا نمیتونستم فعالیت بدنی داشته باشم ، در اثر چاقی و بی تحرکی فشار خونمم بالا رفته بود ! اونم تو ۱۹ ۱۸ سالگی !
یکم به خودم اومدم و سعی کردم کمتر بخورم ، ولی خیلی سخت پایین میومد، واقعا سخت بود ...
میرفتم لباس بخرم هیچ کدوم از اون لباس خوشگلا اندازم نبودن ، خیلی ناراحت کننده بود برام ، عقده ایی شده بوودم :|
رفتم باشگاه و مربی گرفتم ، گفت بیا تو رختکن و لباستو در بیار ، یه نگاهی بهم انداخت و گفت ، ناراحت نشیا ولی از این بدن تا حالا هیچ استفاده ایی نشده خخخخخخخ =))))
ورزشو شروع کردم ، پرس سینه یه دو و نیم کیلویی اینور و یکی اونور ، زورم نمیرسید بلندش کنم ، نزدیک بود زیر آواره پنج کیلو وزنه له بشم :)))))
خلاصه یواش یواش وزن کم کردم ، شاید سه سال طول کشید اون ۲۵ کیلو از بین رفت البته بتدریج هیکلم بهتر میشد و سایز کم میکردم ولی برای ایده آل شدن سه سال زحمت کشیدم ...
کم کم اون چربیا جاشونو ب عضله دادن ، الان ماشالله همه رگ ها و عضلات بالا تنم معلومن ، توان بدنمم صد برابر شده ، کمتر کسیم میتونه مچمو بزنه :)
از همه مهمتر هر چی لباس خوشگل ببینم میخرم ، این نکتش از همه مهمتره :))
پنج سایز کم کردم ، خیلی سخت بوود ، اگه الان خیلی رو خوردنم حساسم واسه تجربه سختیه ک داشتم :)
دیگه هیچ وقت نذاشتم یک کیلو وزنم بره بالا ، با ورزش و رژیم و کنترل هر روزه وزنم :)
کم کردن وزن
اگه بتونم یه هفته فقط یه هفته شبا چیزی نخورم تموم ، سخته ولی شدنیه ! از فردا باید اراده کنم واسه کم کردنش :(
البته کلا ما واسه دو چیز زندگی میکنیم که یکیش شکم و اون یکیم نمیشه بگم :))