۶۴۸
* دیشب از خستگی بیهوش شدم! واقعا روز و شب سخت و سنگینی داشتم!
امروزم تا بیدار شدم اول مامانو پارک بردم بعد رفتم تره بار خرید کردم! یکم دگ هم باید آشپزی کنم ...
زندگی خسته کننده ایی شده واقعا ...
* از اولش حس خوبی به ایمپلنت علی نداشتم! البته بیشتر اوقات احساسم اشتباه نمیکنه، دیروز که رفته بود برای معاینه، دکتر گفته بود هنوز عفونت داره و آنتی بیوتیکاتو یه دوره دگ مصرف کن!
امیدوارم براش مشکل ساز نشه ...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۴ ساعت 12:1
توسط بیگناه
|