فاز

تو یه مرحله ایی قرار دارم که نه حوصله کسیو دارم و نه میخوام تنها بمونم! 

نمیدونم این فاز مسخره دیگه چیه که سراغم اومده! داشتن همزمان دو حس متضاد!

بیحوصله

چند ساعته از خواب بیدار شدم اما حوصلم از وسط جِر خورده :|

از روزای تعطیل متنفرم, هیچ کاری نمیشه انجام داد :|

بیحوصله

امشب از اون شبای بیحوصلگی و تنهاییه ...

شکم

از بیکاری و تنهایی امروز خیلی شکمو شدم، همش میخوام یه چیزی بخورم!! 

زده به سرم شیرینی بخرم و همشو بخورم!! اما مقاومت میکنم ک این اتفاق نیوفته چون امروز شکلات خوردم و دیگه خیلی زیادی میشه ☹

بیکار

هنوز دو ساعت از بیدار شدنم نگذشته ک کامل حوصلم جر خورده!! خواستم برم بانک ک کاش میرفتم چون احتمالا شنبه شلوغ باشه و معطل شم اما اصلا حسش نیست!! خواستم دوباره بخوابم اما خوابم نمیبره!!

یه وقتایی زمان کم میاری و گاهیم مثه امروز تا خرخره غرق بیکاری و بیحوصلگی میشی ...

بیحوصله

چ شب خسته کننده ایی بوود 🙁

خسته کننده

روز خسته کننده ایی بود، بیشترشو خواب بودم و به تنهایی و بیحوصلگی گذشت!!

تنها حرکتی ک زدم دعوا با نقاش خوونه بود، خیلی معطل میکنه و آروم و آهسته کار میکنه!! منم مثه سگ بهش پریدم تا حساب کار دستش بیاد!! 

از اون موقع قهر کرده و حرفی نمیزنه، چیزیم نمیخوره!! خووبه والا انگار دختر ۱۲ ساله ست که برامون قیافه گرفته :||| 

قسمت پذیرایی تموم کنه میندازمش بیرون، بقیه اتاقا رو باید یکی دیگه انجام بده!! طرف حساب من نبود وگرنه همچین نخاله هاییو برای کار نمیارم ....

کار ۲ ۳ روز ُ تو دو هفته انجام داده، فک کرده با هالو طرفه :| 

نابود

چه روز و شب طولانی و خسته کننده ایی بود، به حدی حوصلم سر رفته و کلافه شدم که میخوام زمینو گاز بگیرم!! 

از طرفیم خیلی عصبی و گند اخلاقم!! البته دلیل همه اینا رو تقریبا میدونم اما چیکار میشه کرد؟!

بی انگیزه

خیلی بیحوصله و بی انگیزه شدم!! اصلا حس و حال هیچکس و هیچ چیزیو ندارم!! 

حوصله اینجا رو هم ندارم دیگه، خیلی یکنواخت و تکراری شده، ترجیح میدم یه مدت فقط خواننده باشم و چیزی ننویسم ...

• پست قبلی خصوصی بمونه برای خودم، رمز پست ها رو عوض نمیکنم, حوصلش نیست ...

بیحوصله

خیلی بیحال و بیحوصلم، از خودم خسته شدم، دل و دماغ هیچکاریو ندارم ...

خسته

دیگه حال و حوصله اینجا رو ندارم، خستم کرده :|

همش خواب

سه و نیم ظهر بیدار شدم، ناهار خوردم و چند ساعت بعد دوباره خوابیدم ...

فک کنم حدودای ۶ و ۷ بود که خوابم برد، تا نُه و نیم خواب بودم!! 

با اخلاق سگی از خواب بیدار شدم چون میخواستم خرید کنم، وقتایی که هوا کامل تاریک میشه حس خرید کردنم میپره ...

خوابای آشفته هم زیاد دیدم، کلا چند روزه اصلا حال و حوصله ندارم ...

نه اعصاب برام مونده و نه دل و دماغ، جوونی ما هم اینطوری داره به فنا میره ....

بیحوصله

شبایی که بیرون نمیرم بیحوصلگیم دو چندان میشه، حتی اون نیم ساعت یه ساعتیم که میرم پیاده روی تاثیر زیادی تو حوصلم داره!!

دیگه حالم از این خیابونا و کوچه های تکراری بهم میخوره، خیلی کسالت آوره که هر روز یه مسیر تکراریو بری و برگردی، برای همین حتی پیاده رویمم محدود شده و هر روز نمیرم ...

این وضعیت برای همه افسردگی و بیکاری درست کرده اما تاثیرش رو امثال من که هیچکسو ندارن خیلی خیلی بیشتر محسوس بوده ...

کسل

خیلی روز کسل کننده ایی بود، بیشترشو خوابیدم چون هیچکاری نداشتم انجام بدم ...

خوابیدن برای آدمایی مثه من راه فرار از همه مشکلات و تنهاییاشونه ...

کلافه

خیلی کلافه، بیحوصله، بیقرار و بی اعصابم ...

بیحوصله

حوصلم خیلی سررفته 😓

بیحوصله

شدیدا بیحوصلم ...

هرکاری میخوام بکنم بعد از چند دقیقه ولش میکنم و بلند میشم راه میرم، دوباره میرم سراغ یه کار دیگه و دوباره ولش میکنم، این چرخه ادامه داره ...

خسته

دیگه از اینجا هم خسته شدم و حوصلشو ندارم :|

بیحال

خیلی روز بد و داغونی بود، بیحال و بیحوصلم اصلا نمیدونم چمه ...

همشو یا خواب بودم یا رو تخت ولو بودم، نمیدونم برای گرمای خوونست یا خوونه نشینی زیاد یا پُرخوری دیشب یا همشون باهم رو سرم نازل شدن و منو ب این حال انداختن ...

صب قبل از اینکه بخوابم پُرخوری کردم و روش خوابیدم، ظهر از خواب که بیدار شدم یه حس سنگینی و بیحالی خیلی بدی داشتم، الانم خیلی بیحالم :(

بیحوصله

شدیدا حوصلم سررفته :|

پوسیدم تو خوونه ...

بیحوصله

حوصلم سر رفته شدید ..................................

بیحوصله

حوصلم شدیدا سر رفته :|

دنده چپ

ظهر با دنده چپ از خواب بیدار شدم، کلا حال و حوصله و دل و دماغ نداشتم، تازگیام که تایم خوابمو بیشتر کردم، ب خودم میگم بیدار شم که چیکار کنم و دوباره میخوابم ...

کلا حال و حوصله هیچکاری ندارم، اراده و انگیزمم که صفر شده، باشگامم که دست و پا شکسته میرم، برنامه غذایی و این چیزامم ک رو هواست، دو روز مناسب میخورم یه هفته پرخوری میکنم، تو این تقریبا ۲۰ ماهی که بیکارم چند کیلو اضافه وزن آوردم، هیچ جوره هم آب نمیشه انگار ...

اون آدم فعال و اکتیو جاشو داده به این آدم بیحوصله شکمو :(

خوردن شده یه سرگرمی برام ...

بیحوصله

نمیدونم چندتا پست ب اسم بیحوصله دارم اما خیلی حوصلم پکیده :|

بیقرار

اینقد حوصلم سررفته که دارم دیوونه میشم :||||

بدشانس

الان موقع سرما خوردن بود آخه، یه ساعته دارم به زمین و آسمون فحش میدم اصلا اعصاب ندارم، دیگه مطمئنم سرما رو خوردم 😰

این هفته میخواستیم بریم تفریح که اونم کنسل ظاهرا 😷

برنامه ورزش و رژیمم خراب میشه احتمالا 🙄

یه جوری

نمیدونم چرا حالم یه جوریه اونم ۵ صب :/ 

بیقرار و بیحوصلم 😓

بیحوصله

این ۳ ۴ هفته اخیر حوصله هیچیو ندارم حتی حوصله ندارم ورزش برم، بیشتر وقتمو با مهربونم، خیلی خووبه 😍

حوصله

حوصلم سررفته :|||

بی حوصله

حوصلم سر رفته البته نه از بیکاری از تنهایی !