۷۲۹
* امشب دکتر میگفت یجایی دیدمت، خواستم صدات کنم اما گفتم ولش کن اون رفته دگ!
گفتم کجا؟! من شما رو ندیدم! (دکتر مغز و اعصاب بود)
آخرش گفت با یه سالمند دیدمت!! دوزاریم افتاد منو با پیرمرد تو سرخه حصار دیده، زمانی ک دوچرخه سواری میکرده ظاهرا از کنار ماشینم رد شده، من متوجهش نشدم!
خیلی مَرد مهربون و دلسوزیه! آدم ساده زیست و درست درمونیم هست، خدا حفظش کنه ...
* یه مدته دلم دوچرخه میخواد، منتها فقط برای پیست نه جاهای دگ! چون واقعا دگ میترسم تو خیابون رکاب بزنم! قبلا خیلی کله شق بودم اما الان از این جراتا ندارم!!
البته مشکل جا هم دارم، کجا بذارم که ندزدنش!! کلا پشیمون شدم، بیخیالش!
* اصلا خوابم نمیبره، هم حالم خوب نیست و هم اینکه فکرم بهم ریخته ...