۶۲۹

دگ حوصله ادامه این زندگیو ندارم، هیچی برام جذاب و جالب نیست واقعا! فک کنم استرس و اضطراب زیادی رومه و همین مسئله خیلی آزارم میده!

تا ۳ ۴ سال پیش یکم شور و شوق داشتم، دنبال چت و مخ زنی و این حرفا بودم، همون زمانم افسردگی سراغم میومد اما چند سالی میشه که دل و دماغ هیچکاریو ندارم! قبلا یه تلاشی برای نجات خودم میکردم اما الان هیچی برام اهمیت نداره و مهم نیست ...

احساس میکنم پیر شدم، درونم مُرده واقعا! قبلا میل و اشتیاقم زیاد بود، حتی غریزه جنسی هم بالا بود اما الان دگ اونم برام نمونده! کششی ندارم ...

حتی عشق و عاشقی هم دگ برام بی اهمیت شده، اینکه کسی باشه یا نباشه! انگار دگ چیزی برام قشنگ نیست!

اینا اگه مُردگی و پیری نیست پس چیه؟!

۵۵۰

* بعد از ۷۲ ساعت مامانو بردم پارک که راه بره، یه وقتایی اینقد کارام زیاد میشن که وقت نمیشه برای پیاده روی بریم!

* پیری یواش یواش اتفاق نمیوفته! یه جا میخوندم که آدم تو چند دوره خاص و تو سنین مشخصی پیری براش اتفاق میوفته! (مثلا ۴۲، ۷۲ و ۸۵)

امروز که با این آقاهه بیرون بودیم واقعا ب خودم گفتم از جوونیت استفاده کن و هر کار درستی که فک میکنی باید انجام بدیو حتما براش اقدام کن! مگه تهش چیه؟! واقعا جز حسرت و پشیمونی هیچی نداره ...

اینو به شما هم توصیه میکنم حتما کارای درسته زندگیتونو انجام بدید (کار درست نه با سَر خودتو بندازی تو چاه) سَرتو که نمیبرن! امتحان کن ...

* از ۶ کیلویی که کم کردم یک کیلوش برگشته!! دیروز برای تولد مامان یکم زیاد شیرینی خوردم! این ۳ ۴ روز اخیر هم برنج زیاد مصرف کردم! باید حواسمو جمع کنم!

* خیلی دیر شروع کردم به زبان خوندن! یکشنبه امتحان دارم و نمیدونم چجوری جمعش کنم!