۳۸۹

شاید ما آخرین نسل بشر به این شکل باشیم، روابط پیچیده و فراگیر، حضور ربات ها و هوش مصنوعی! چیزیم نمونده به این دوران نزدیک شیم، فقط موندم اونایی که هنوز به موبایل دست گرفتن و فضای مجازی عادت نکردن چجوری میخوان به ارتباط با فرکانس ذهنی و شاید روح مجازی! خودشونو تطبیق بدن!

همه چی عوض میشه و اونایی ک نتونستن به تغییرات عادت کنن قطعا نابود میشن! مثه سرخپوستایی که نمیخواستن و نمیذاشتن خطوط راه آهن وارد زمیناشون بشه...

تغییر

سنم ک کمتر بود روحیات عجیبی داشتم اما الان نسبت به اون زمان تغییر کردم و عوض شدم، شایدم تجربه بیشتری پیدا کردم و پخته تر شدم ...

همون رمز قبلی ...

ادامه نوشته

تغییر

امشب عکس چند نفر از فامیلو دیدم، شاید ۱۶ ساله از نزدیک ندیدمشون!! 

ماشالله تکون نخورده بودن، مردم روز به روز سرحال تر میشن بعد من شدیدا داغون شدم!!

اگه اونا منو ببینن حتما میگن چقد تغییر کرده یا شکسته شده یا چمیدونم عوض شده!! 

خلاصه بیخیال باشید، آدمایی که دغدغه دارن زیاد عمر نمیکنن ...

تغییر

از الان تصمیم گرفتم دو تغییر مهم داشته باشم ...

یک اینکه از برنامه ها و کار و بارم برای هیچکس چیزی نگم و کاملا محرمانه نگهش دارم!!

دوم اینکه یکم خسیس بشم و از ولخرجی های بی حساب کتاب دست بردارم!! در واقع درست خرج کنم ...

فاصله

بعضیا رو دیدین تا شرایط زندگیشون تغییر میکنه یواش یواش ما رو کمرنگ میکنن و بعد از یه مدت کلا حذفمون میکنن!! 

انگار تا زمانی ما رو میخوان که شرایط قبلیشون وجود داشته، اینجوری مطمئن میشیم که فقط وسیله و ابزار رفع نیازشون بودیم (حالا تو هر زمینه ایی) 

درآمد

این ماه شاید پردرآمدترین ماه زندگیم بووده، ولی دریغ از یه ذره خوشحالی یا انگیزه ایی برای خرید چیزای جدید و تغییر تو زندگی ...

هوای خوب

یکی دو روزه هوا خیلی خووبه، همیشه عاشق قدم زدن تو اینجور هوایی بودم اما الان دیگه حس و حالش نیست ...

نیاز به یه تغییر دارم ...

حقیقی

مدت زیادیه با هیچ آدم حقیقی (جز مغازه دارا) حرف نزدم، تو شرایط بدی گیر افتادم، به نظرتون منی که هیچ دوست و فامیل و خونواده ایی دورم نیست میتونم این شرایطو تغییر کنم و از قعر تنهایی بیام بیرون و معاشرتی داشته باشم؟! 

فکرشم ترسناکه اما بعید میدونم تو آینده نزدیک این اتفاق بیوفته، تنها راه فرار از این منجلاب تغییر روش زندگی و انجام کاری خارج از محیط خونست، من که کسیو ندارم پس برای فرار از این تنهایی باید خودمو تو اجتماع قرار بدم، اونم با مغازه اجاره کردن و راه انداختن یه کاسبی، تو این شرایط عجیب اقتصادی واقعا نمیشه مغازه هم راه انداخت ...

احساس میکنم هیچی تغییر نمیکنه و شرایط از اینی که هست بدتر میشه ...

تغییر

شاید ۱۳ ۱۴ سالم بود که خونه باغ روبروی خونمون یه سرایدار جدید آورده بود، پدر خونواده نگهبان یه جای دیگه هم بود و دو تا بچه داشت، یه پسر لاغر اندام با کله تراشیده و یه دختر با موهای کوتاه و چشمای خاص و خوشگل!!

پسرش همسن من بود و تو یه مقطع تحصیلی بودیم، پسر مظلوم و مهربونی بود از این پسرای مودب و سر به زیر که مذهبیم بود، از یه قشر کارگری بودن و تو یه زیر زمین زندگی میکردن ...

خلاصه ما با هم دوست شدیم و اکثرا تو درسهای محاسباتی کمکم میکرد، دو سه سالی اونجا بودن و رفتن و ازش خبری نداشتم تا اینکه سالها بعد اتفاقی تو خیابون مشغول دختربازی دیدمش :| 

موهای فشن، هیکل ورزشی، چشماشم لنز گذاشته بود و سبز کرده بود، هیکلش دو برابر چیزی شده بود ک قبلا بود، عجیب قرتی شده بود :|

اون زمان که دیدمش به نظرم خیلی سالم و نرمالم به نظر نمیرسید، یه جوری شده بود ک آدمو به شک مینداخت... 

هنوزم باورم نمیشه اون پسری که تا ۱۶ سالگی اینقد مظلوم و سر به زیر و مودب بود تو ۱۹ ۲۰ سالگی اینقد قرتی و جلف شده باشه، خیلی کم دیدم ک کسی دچار این همه دگرگونی بشه و تغییر کنه ...

به فنا رفته بود ... 

تغییر

دوس دارم یه آدم دیگه باشم، جدید و منحصر به فرد اما زمانبر یا شاید غیرممکنه ...

کامنت

ظاهرا بلاگفا قسمت مدیریت کامنتا رو یه تغییراتی داده اونم در حد تغییر رنگ کادر و جابجا کردن اسم نویسنده کامنت و این چیزا، منتظر تغییرات اساسی و کاربردی هستیم، واقعا تو این همه سال پنل کاربردی جدید و خاصی اضافه نشده، من تقریبا ۱۱ سال با بلاگفا کار کردم اما هنوز خیلی فاصله داره با چیزی که باید باشه ...

کمک

تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه فقط خودتی، تا خودت نخوای هیچی تغییر نمیکنه ...

درجا

فقط منم که زندگیم درجا میزنه یا همه همینن؟! :|

تغییر

پنج شنبه شب بعد از اون ماجرا رفتم پیش یکی دو نفر از بچه ها، اونا تو مغازه بودن و داشتن آماده میشدن که ببندن و باهم بریم اونجایی که این اتفاق افتاده،منم بیرون وایساده بودم و با یکی دیگشون حرف میزدم ...

خیابون شلوغ نبود، از دورتر یه دختر جوون و مرد میانسال داشتن میومدن سمت ما، یه لحظه احساس کردم دختره نگام میکنه، منم نگاه کردم و دیدم چقد چهرش آشناس بعد ک دقت کردم یادم اومد سال ۸۷ ۸۸ یه دوره ایی باهاش دوست بودم، اون زمان خوشگل بود اما دیشب ک دیدمش خیلی بیریخت شده بود، حتما از نگاه اون منم خیلی تغییر کرده بودم!! 

فکرشم میکنم اون زمان خوشتیپ و خووب بودم اما الان خیلی مطمئن نیستم چون فقط میخورم و میخوابم ...

دماغش خیلی گنده شده بود، نمیدونم ضربه خورده بود یا رشد کرده بود :| 

اون زمان ۲۰ سالش بود اما الان دیگه سی سالش تموم شده، آدما چقد تغییر میکنن ...

اون موقع همه کَف بُر شده بودن من مخ اینو زدم اما الان ....

حالا دوباره فمنیستا میان فحش میدن اما تا جوون و خوشگلین ازدواج کنین، اینطوری خوشگلترم میمونین تا اینکه بخواید مجرد زندگی کنین :/

فیلم

چند شب یه شبکه ایی فیلمای ۲۵ ۳۰ سال قبلو پخش میکنه، هر چی فک میکنم این فیلما دیگه هیچ جذابیتی برای الان نداره! 

چیزایی که اون زمان خنده دار بودن حتی الان خنده دار نیستن، چیزایی که اون زمان مهم بودن الان دیگه اهمیتی ندارن، تو این فیلما روند تغییر فکر و رسوم جامعه رو خووب میشه دید ...

تغییر

امروز تایم کلاسمو عوض کردم و کلی از اینکارم راضیم، تو این کلاس جدید هفت نفریم من و یه پسر مدرسه ایی با پنج تا دختر :/

سه تا از دخترا و خود این پسره قبلا همکلاسیم بودن و آشنان و فقط دو تا از دخترا غریبن، استادشم دو سال پیش باهاش کلاس داشتم‌ و خیلی دوسم داشت، شبیه تیلُر خوانندست 😍

اون دختره ک صورتش بیحس بود همکلاسم، امروز برای اولین بار چش تو چش شدیم، تا حالا از این‌ زاویه ندیده بودمش 😂

خلاصه تغییر خووبی بود ✋

تغییر

میخوام تنها باشم ، یعنی دیگه وقتشه بیخیال بقیه بشم و واسه خودم زندگی کنم، اگه بتونم زودتر یه مغازه پیدا کنم تحمل شرایط جدید برام راحتر میشه 

تا الانشم زیادی عمرمو پای بقیه تلف کردم ، شاید یه دوره ایی لازم بود ک تنها نباشم ولی الان میتونم باهاش کنار بیام ...

خودمم دیگه دوس دارم ازدواج کنم و بچه دار شم ، منتها پیدا کردنه زن رندگیم خیلی سخته ، چون سختگیرم ...

واسه اون چهار تا هم نبودنم خیلی اهمیتی نداره حالا شاید سفیدبرفی یکم اذیت شه ولی میدونم اونم ته دلش خیلی اهمیت نمیده 

تغییر همیشه خووبه حداقل یه هفته امتحانش کنم ، شدم گوشت قربونی هر کی یه تیکه از منو کند و برد ، واقعا هیچکسم بدردم نخورد :)

تنهاتر از همیشه

ب لطف این عتیقه ها احساس میکنم بیشتر از همیشه تنهام ، خیلی اذیت دارن اینا :/ 

باید رفرش کنم دیگه ، از فردا میرم دنبال تغییر ، اونم بعد از دو سه سال ...