پنج شنبه شب بعد از اون ماجرا رفتم پیش یکی دو نفر از بچه ها، اونا تو مغازه بودن و داشتن آماده میشدن که ببندن و باهم بریم اونجایی که این اتفاق افتاده،منم بیرون وایساده بودم و با یکی دیگشون حرف میزدم ...
خیابون شلوغ نبود، از دورتر یه دختر جوون و مرد میانسال داشتن میومدن سمت ما، یه لحظه احساس کردم دختره نگام میکنه، منم نگاه کردم و دیدم چقد چهرش آشناس بعد ک دقت کردم یادم اومد سال ۸۷ ۸۸ یه دوره ایی باهاش دوست بودم، اون زمان خوشگل بود اما دیشب ک دیدمش خیلی بیریخت شده بود، حتما از نگاه اون منم خیلی تغییر کرده بودم!!
فکرشم میکنم اون زمان خوشتیپ و خووب بودم اما الان خیلی مطمئن نیستم چون فقط میخورم و میخوابم ...
دماغش خیلی گنده شده بود، نمیدونم ضربه خورده بود یا رشد کرده بود :|
اون زمان ۲۰ سالش بود اما الان دیگه سی سالش تموم شده، آدما چقد تغییر میکنن ...
اون موقع همه کَف بُر شده بودن من مخ اینو زدم اما الان ....
حالا دوباره فمنیستا میان فحش میدن اما تا جوون و خوشگلین ازدواج کنین، اینطوری خوشگلترم میمونین تا اینکه بخواید مجرد زندگی کنین :/