فضول

چند روز پیش در مورد تعمیر یه خونه نسبتا قدیمی صحبت کردم!! 

بخاطر تعمیرات یکم ماسه یا خرده های گچ و آجر و این چیزا در خوونه ریخته!! شاید باورتون نشه مردم اینقد فضولن که تو همه چی سرک میکشن!! 

بالای ۲۰ ۳۰ نفر فقط از کارگرا پرسیدن که اینا دارن چیکار میکنن!!!!!! از اعضای خونوادم پرسیدن که دارید چیکار میکنید!!!! دیروز تو قنادی از خودم پرسیدن که آقای فلانی دارید تعمیر میکنید؟! :|||

در پارکینگو باز کردم یه زن اومده میگه بسلامتی دارید تعمیر میکنید؟! اینجا حمومه؟! :||||

گفتم نه دستشوییه، اومدی آمار میگیری؟! (البته غیر مستقیم جمله دومو گفتم)

اینا دنبال راهه دزدی میگردن یا اینقد فضول و کنجکاون؟! 

فضول

چند سال قبل یه دوس دختر سمج داشتم که میگفت بیا منو بگیر :| 

اینقد پیگیر بود که هر روز به مادرم زنگ میزد و باهاش حرف میزد :||

خلاصه این خیلی دنبال شوهر بود و چون من اهلش نبودم بالاخره بعد از کلی کشمکش و دعوا بیخیال شد و رفت ...

چند سال بعد حس فضولیم گُل کرد و با یه شماره ناشناس بهش پیام دادم و خواستم ببینم این که بخاطر ازدواج پدر منو درآورده بود آخرش شوهر کرد یا فقط هدفش زیر فشار گذاشتن من بود :/

سلام *** جان (اسمشو نوشتم)

خووبی؟! همسرت خووبه؟!

از جوابی که داد و هنگی که کرده بود فهمیدم هنوز مجرده ...

یه دستی زدن گاهی خیلی خووبه :)))

فضول

یه دختره بود تا سه سال بعد از کات کردن هر یکی دو ماه یه بار زنگ میزد و آمارمو کامل میگرفت و میرفت :|

نکته جالبش اونجا بود منم کامل آمارو بهش میدادم، نمیدونم دلش تنگ میشد یا فقط میخواست حس فضولی و کنجکاویشو خالی کنه ...

بعد از اینکه با فندق آشنا شدم دیگه همه شماراشو بلاک کردم، اگه بلاک نمیکردم هنوز اون داستان خبر گرفتناش ادامه داشت :|

اون چیه

یه دختره فضول بود هربار باهم بیرون میرفتیم یه دور منو بازرسی بدنی میکرد و با هر وسیله ایی که داشتم ور میرفت !

خلاصه یه شب رفتیم سفره خونه و منم حواسم نبود دو تا موبایل آورده بودم، اون یکی موبایلم ک دخیای دیگه شمارشو داشتن و این نداشتش تو جیب شلوارم بوود و یکم کوچیک و جمع و جور بود ! 

خلاصه هر چی داشتم و نداشتم ریختم تو همون جیب ک اگه گیر داد اون چیه مثلا بگم کیف پولم و نفهمه موبایل باهامه :/ 

یکم گذشت و دقیقا گفت اون چیه :||||

گفتم کیف پولمه ! گفت نه اون چیه ! گفتم ساعتم ! گفت نه اون چیه؟ گفتم چی چیه ! 

تا جیبمو خالی نکرد راضی نشد ، اون شبم یادم همین کوچیکه کلی به همون خطم مسیج داده بود و هیچ کدومو نخونده بودم کافی بود گوشیُ روشن میکرد و همه مسیجامو میدید ! 

خلاصه موبایلُ پیدا کرد و میخواست روشنش کنه ، گفتم سیمکارت نداره با خودم آوردمش ک اگه این گوشیم خاموش شد سیمکارتشو در بیارم و بندازم رو اون !

دختره فضول ول کن ماجرا نبود و منم عصبانی شده بوودم و نمیذاشتم روشن کنه ! آخرشم یکم دلخور شد و بیخیال شد !

منم یه اشتباه کردم ک بعد از دعوامون رفتم تو سرویس سفره خونه و سیمکارتو در آوردم و بعدش گفتم بیا ببین ک چیزی توش نیست :| 

انگار اونم خَره و نمیفهمه ، کارم بچگانه بود و کلا بهم شک کرده بود !

خلاصه اون بار آخری بود ک همو دیدیم :|

یادم همیشه میگفت یه عمه فضول دارم و پشت سرش حرف میزد اما تو عمرم فضولتر و دهن لقتر از خودش من ندیدم :/