* رفتم کلینیک پوست و مو, دکترش یه شامپو داد! گفت یک ماه استفاده کن بعد بیا ببینم, امیدوارم نتیجه بده!
* برای ماساژ هم رفتم, خیلی چسبید! کلا باورم نمیشد اینقد حال بده! دختر (دستکش داشت) که گردنمو ماساژ میداد انگار از اول متولد شدم! یه حس عجیبی داشت که گفتنش خیلی سخته! اما گردن و شونه هام واقعا کوفته بودن ...
دکترشون میگفت کدوم کشور میری برای تعطیلات!
گفتم قیافم غلط اندازه! آه در بساط ندارم!
دختر میگفت ایشون نمیگه که ریا نشه!
من که نمیفهمم چرا همه فک میکنن من خیلی پولدار و خوشگذرونم و در و دافا از سر و کلم بالا میرن!
در واقعیت کاملا برعکسشم ...
* شامپو رو از همون داروخونه ایی خریدم که چند هفته پیش دختر حرفمونو تا شغل و ماه تولد پیش برد! امشب سرش شلوغ بود و نشد صحبت کنیم! (پست شماره ۶۰)
* اون ماجرای پیشی گفتن دخترا رو برای مادرم تعریف کردم, گفت میو میو میکردی براشون :))