دو روز خودمو آواره کردم، حالا بماند که دیروز ۹ ۱۰ ساعت رفتم و همین قدرم امروز باید برگردم! یه جلسه کلاس زبان، ۵ م پول، دو روز تنها موندن مامان رو فدا کردم! تهشم جز خستگی روحی و جسمی چیزی برام نمونده! یعنی دیشبو با له شدگی کمر و پا خوابیدم!
الانم تو جادم و احتمالا تا ۵ ۶ ساعت دگ نرسم خونه!
خَر شیش سلیندر ک میگن، منم!
امروز آگهی فوت دو تا دختر دیدم که در اثر تصادف تو یه ماشین کشته شده بودن ...
به عنوان کسی که سالهاست رانندگی میکنه حتی الانشم جرات ندارم بین شهری برم و بیام! نه اینکه به خودم اطمینان ندارم, به هزاران ماشینی که از روبرو و کنارم حرکت میکنن نمیتونم اعتماد کنم!
با این ماشینای زپرتی و جاده های عموما غیراستاندارد و از همه مهمتر, راننده هایی که پیروی از قانون عار میدونن باید خیلی شجاع باشی که خودتو بندازی تو جاده!
تو بهترین راننده هم که باشی وقتی طرف سبقت بگیره و باهات شاخ به شاخ بشه میتونی چیکار کنی واقعا ...
همون رمز قبلی ...