دگرگون
امروز تو یه محله تقریبا قدیمی بودم، انتهای کوچه بودم و برای رسیدن به خیابون باید از یه پله های بلند بالا میرفتم!!
ارتفاع هر پله به قدری بلند بود که دمپای اسلشمو کشیدم بالا تا پاهام اینقدی باز بشن که به بالای پله بعدی برسن!! حالا بماند که اسلشم گشاد و فاق بلندم بود!!
لامصب پله ها تمومیم نداشت، منم تند تند بالا رفتم و رسیدم به خیابون ...
چند ساعت بعدش که برگشتم خوونه تمام قسمت لگن و انتهای کمرم درد گرفته بود، نمیدونم مردم اون کوچه چطوری عبور و مرور میکنن!! بیچاره به آدمای سن بالاش، پدرشون در میاد ...