۱۹۹

* پنجم هم الکی و بدون هیچ دستاورد خاصی گذشت, باشگاه هم نرفتم چون حسش نبود, درسم نخوندم چون حالش نیست!

* یکی از بچه ها برام کامنت گذاشته, ممنون از نظرت اما تصور میکنم اشتباه متوجه شدین چون بقیه برام دردسر و استرس درست میکنن و احتمالا اونا باید درمان بشن نه من! وگرنه من مشکلی برای کسی نساختم و فقط گندکاریا و اعصاب خرابیای بقیه رو درست میکنم که مبادا آسیب بیشتری به خودشون بزنن...

* رابطه منو خواهرمم جالبه, با هم حرف نمیزنیم اما خواسته هامونو با پیام بهم منتقل میکنیم! اینم در نوع خودش جالبه ...

* خواب خواهرمو دیدم, با یه چمدون تقریبا بزرگ که درش باز بود جلوی خونه بچگیمون نشسته بود! خدا کنه منتظر من باشه و راحت شم ...

۱۸۶

صب خواب خواهرمو دیدم, یادم یه لحاف دورش بود, بهش گفتم بیا پیش من بخواب, اولش گفت نمیام ولی بعد اومد کنارم دراز کشید :(

۱۶۶

اولین چهارشنبه سوری که خواهرم تو این دنیا نیست, یادش همیشه زندست ...

۱۱۶

خواهرم همیشه دوست داشت که بچه دار بشه, عاشق نی نی پسر بود, تپل و چشم آبی با موهای بور ...

یه پسربچه خارجی که اسمش بوستون بود, خواهرم همیشه عکساشو میدید و به مادرم نشون میداد حتی قربون صدقش میرفت ...

یعنی الان چیزی حس میکنه یا همه چی براش تموم شده, واقعا بعد از مرگ چه اتفاقی میوفته شاید همه چی به پایان میرسه یا شایدم وجودمون ابدی میشه, هزاران سال که جوابی براش نداریم اما فک میکنم خیلی ظالمانست ...

با اینکه با خواهرم ارتباطی نداشتم اما حاضر بودم بجای اون میرفتم و این غما رو نمیدیدم ...

۹۸

دلم برای خواهرم تنگ شده, حالم داغونه امروز :(

دهه نود

تو فروشگاه بودم یه خواهر و بردار پنج شش ساله با مامانشون نزدیک من بودن ک دختره رفت اونور فروشگاه ، مامانه به داداشه گفت برو خواهرتو بیار ولی گوش نداد ، یکی از پرسنل اونجا به پسره گفت خواهرتو میدزدنا یهو پسره گفت کسی اون جیغ جیغو نمیدزده خخخخخ =))

دختره اومد و داداشش گفت من اسممو عوض میکنم اگه کسی توئه جیغ جیغو بدزده ، دختره گفت برو اسمتو بذار اصغر خخخخ :))