اوایل مهر رفته بودم کوه, مسیر هر روز و همیشگی ُ رفتم, خیلی خلوت و دلگیر بود ...

رسیدم به منطقه ایی که اکیپا اونجا کمپ میکنن, یه چشمه خیلی کوچولو و یه سکوی بزرگ داره که معمولا اونجا چادر میزنن, فک کنم دومین باری بود که میخواستم برم رو سکو بشینم و یکم استراحت کنم, برای رسیدن به سکو ۸ ۹ متر از مسیر مالرو باید بالا بری!

خلاصه بالا رفتم و نشستم, معمولا ۱۰ دقیقه استراحت میکنم و از همونجا برمیگردم (البته همیشه کنار چشمه استراحت میکردم)

همینجوری که نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم سه تا پسر سی و چند ساله روبروم رو سنگا نشسته بودن و تقریبا ۴۰ ۵۰ متر ازم فاصله داشتن ( اونا پایین سکو بودن)

بعد از چند دقیقه از اونجا حرکت کردن و به فاصله کمتری از من اومدن و کنار چشمه نشستن, تقریبا ۲۰ متر ازم فاصله داشتن!

این جابجایی و حرکتشون خیلی غیرعادی نبود و منم اهمیتی ندادم, بعد از چند لحظه سرمو بالا آوردم و در کمال تعجب دیدم که ۳تایی به من زُل زدن! اول فک کردم چیزی یا کسی پشت سرمه, پشتمو نگاه کردم اما چیزی نبود!

دوباره با گوشیم ور رفتم و سرمو بالا آوردم و دیدم ۳تایی همچنان به من زُل زدن! از سر و وضع و نگاهشون معلوم بود که دنبال دردسرن, تک و تنها و وسط ناکجا آباد به خیال خودشون منو میتونستن خفت کنن!

اونا دقیقا کنار مسیر مالرو نشسته بودن و اگه از سکو پایین میومدم باید از کنار اونا رد میشدم و احتمال اینکه بهم حمله میکردن خیلی زیاد بود! چون تنها مسیر برگشت فقط همون مسیر مالرو بود! عملا راهی برای فرار نداشتم مگه اینکه از همونجا به سمت بالای کوه میرفتم (تو دامنه کوه بودیم) مسیری بود که تا حالا نرفته بودم, خیلیم مسیر خطرناک و مرتفعی داشت اما دیده بودم چند نفر از اونجا بالا رفته بودن!

هر چی صبر کردم شاید کسی یا گروهی بیاد اما هیچ خبری نبود, هوا هم کم کم رو به تاریکی میرفت و احتمال اینکه کسی بیاد کم و کمتر میشد! 

تصمیم گرفتم برم بالا و اگه خواستن دنبالم بیان براشون سنگ پرت کنم, تنها مزیتی که داشتم این بود رو ارتفاع بودم و با سنگ میتونستم بزنمشون!

تقریبا ۲۰ دقیقه گذشت که یه نفر همراه سگش اومد! خوشحال شدم و از سکو اومدم پایین, حالا سگ طرف از این وحشیا بود که همینجوری میپرید سمتت! جایی برای رفتن نبود, صبر کردم اول اون شخص بره و منم پشت سرش رفتم ...

اون سه تا اوسکل نزدیک یه ربع دنبال شاخ و شونه کشیدن و زُل زدن و احتمالا نقشه کشیدن برای گیر انداختن من بودن!

خلاصه به خیر گذشت و از اونجا رفتم ...