مودم

اینترنت مودمم امروز تموم شده، خواستم تمدیدش کنم اما سایتش بهم ریخته و نمیشه :( 

زنگ زدم که حلش کنن اما گفت باید تا فردا صب کنین تا مسئولش بیاد، نمیدونم چرا جمعه باید این اتفاق بیوفته 😭

برق

برق قطع شد از خواب بیدار شدم :| 

اولین بار اینجا برق قطع میشه امسال، کاش زودتر وصل شه چون بدون وایفای نمیشه زندگی کرد :|

دقت کردین زندگی هممون به اینترنت خلاصه شده ؟؟؟

بد شانس

امروز خیلی بد بود ! 

عصر مودمُ بردم شرکت اینترنتی که ببینن چه مرگشه چون تقریبا سه هفته بود که کانکت نمیشد ، کلی دختر جیگول میگولم اونجا ردیف نشسته بودن و به تلفنا جواب میدادن ، جیگولترینشون که ظاهرا رئیسشونم بود ، اومد مودمُ ازم گرفت و داد به بخش فنیشون تو این فاصله هم داشت بازار گرمی میکرد که از این بسته های شش ماهمون بگیر و این چرندیات که گفتم بدردم نمیخوره و حالا بذار ببینم کلا مودم کار میکنه یا نه ! 

پنج دقیقه بعد یه پسر مودمو آورد و گفت سوخته :/ ظاهرا قطعیای برق و نوساناش آی سیاشو سوزونده ، راستم میگفت چون بعد از قطعیای برق بود ک خراب شد و دیگه کانکت نشد :/ 

اون دختر جلف هم خندش گرفته بود ، گفتم چیه به قیافه وارفتم میخندی، بچه پررو ذوق مرگ شده بود ! ۱۸۰ پیاده شدم واسه یه مودم کپی مودم خودم ، جالبه چیزای قدیمی با تکنولوژی قدیمی هم روز ب روز دارن گرون میشن ، فک کردم این مودما دیگه از رده خارج شدن نگو تو بازار که هستن هیچی تازه گرونم شدن :/ البته یکم ظاهر آنتنش فرق میکنه و احتمالا تنها مزیتش همین تغییر قیافه آنتنشِ !

بهش گفتم اینترنت ماهانه ایی چیزی بهم نمیدی ازتون مودم خریدم، با خنده میگه فردا ماهانه اینترنتت تموم میشه و باید دوباره پول بدی :|

از وقتی قیمتا رفته بالا دیگه رو مودما اینترنت نمیدیم :| 

از اونجا رفتم باشگاه و تمرین کردم بعد رفتم آبمیوه بخورم و تو پارک نشسته بودم که یه سوسک پرید رو سرم :| اینقد اعصابم خورد شد که آبمیوه هم پرت کردم و رفتم :/

رفتم میوه خریدم با یکم هله هوله ، تو کوچه که رسیدم یه چیز آتیشی به فاصله نیم متر از جلوی صورتم رد شد ، نگاه کردم دیدم طرف با زیرپوش رکابی از طبقه دوم مشغول قلیون چاق کردن ، داد و بیداد راه انداختم، عربده میکشیدما مرتیکه احمق زغال از اون بالا پرت میده، هر چی داد و بیداد کردم نیومد پایین ، مردم اومدن آرومم کردن و بیخیال شدم، حالا دو خونه باهم فاصله داریم ، زغال میخورد تو صورتم چیکار میکردم نصف صورتم رسما میسوخت ، یه دونه زغالم نبودن یه دسته زغال آتیش گرفته بود ! کم مونده بود آتیشمونم بزنن !

اومدم خونه شام درست کنم ، چند دقیقه مشغول گوشی شدم و برگشتم و دیدم گوشتا سوختن :(

خوشبختی از سر و کولم بالا میره ، نمیدونم چیکار کنم دیگه، کاش میشد فقط فرار کرد و رفت ...