زندان
یه بنده خدایی تو فست فودی کار میکرد, زمان بیکاریم نظافتچی بود تا خرج زن و یه بچشو در بیاره!
پدرش یه واحد مسکن مهر تو ناکجا آباد داره که داده بهش و اونجا زندگی میکنن, خونش اینقد دور که اکثر اوقات تو همون فست فودی میخوابه و خونه نمیره!
خلاصه زنش چند ماه پیش مهریشو اجرا گذاشته و نزدیک دو ماه که تو زندان! زن گفته این خونه (مسکن مهر) بفروشید و مهریه منو بدید!
یه آدم چقد میتونه بی همه چیز باشه که میخواد تنها سرپناه یکی رو ازش بگیره که بره دنبال پسربازیش! (مچشو قبلا گرفتن که دوس پسر داشته)
بچشونم ۱۵ ۱۶ سالشه! در هرحال به آدما نمیشه اعتماد کرد حالا چه مرد یا چه زن ...