دل و دماغ
فک کنم این صدمین پُستم با این عنوانه !!!
اصلا حال و حوصله ندارم، ۸ صب خوابیدم ۱۲ بیدار شدم، خیلی گرمم شده بود اصلا نمیشد خوابید، حال و حوصله و دل و دماغم ک ندارم، همه چی تکراریه بخدا حتی مزه غذاها و خوراکیا هم دیگه حال و حوصله ایی بهم نمیدن ...
دلم مزه یه چیزای دیگه رو میخواد که فعلا در دسترس نیست و باید منتظر موند ...
انگیزه
میخواستم برم یکم جنس بخرم و انبار کنم تا مغازه پیدا کنم و کارُ استارت بزنم اما بعد از اتفاق دیروز واقعا دل و دماغ برام نمونده، خدایی بخاطر پول و دوچرخه ناراحت نیستم از اینکه اینقد راحت مالتو ببرن و صدات بجایی نرسه ناراحتم، چکاری از دستم بر میاد واقعا؟
وقتی نتونی از حقت دفاع کنی واقعا دیگه چه انگیزه ایی برات میمونه، اراده کنم امروز بهترینشو میخرم اما که چی؟ فردا اینم ازم بدزرن و به ریشم بخندن یا جنسایی که میخرمُ ازم بزنن، چیکار میتونم بکنم!