۱۸ ۱۹ سالم بود که یکسال تنها زندگی کردم، یه تنهایی مطلق شاید چیزی بدتر و سختر از الان ...

ساعتای ۲ ۳ شب یه چیزی برای خودم درست کردم و منتظر بودم آماده شه، رفتم رو تخت دراز کشیدم و خوابم برد ...

با صدای داد و بیداد و کوبیدن به در از خواب بیدار شدم، طبقه بالاییا فک کرده بودن خوونه آتیش گرفته و منم بلایی سرم اومده، اما فقط غذا و قابلمه سوخته بود و شانس آوردم خونه آتیش نگرفته بوود :|