۲۲۲
* امروز اگه بتونم و حالش باشه میرم محله ایی که خونه بابابزرگم اونجاست, یاد قدیما برام زنده بشه ...
البته جای خلوت و آرومیه یکم حوصلم سر میره اما اشکال نداره!
* جلسه اولی که الناز ببینم, بهش میگم منتظر پیامت بودم که تو عید بریم سفر, ری اکشنش باید جالب باشه :))
البته اگه الانم بگه میام واقعا حوصلشو ندارم, حس میکنم تازه به بلوغ فکری و غریزی رسیدم!
* از علی هم خبری نیست البته حوصلشو ندارم اونم خودشو عقل کل و مغز متفکر میدونه! قبول دارم آدم باتجربه ایی اما زیادی جوگیر میشه ...
* امروز باشگاه نرفتم اما مامانمو پیاده روی بردم! نسبتا خوب راه رفت و راضی بودم, تازه رسیده به روزی ۲ هزار قدم البته همینم ۴۰ دقیقه (با احتساب استراحت) طولش میده!
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۴ ساعت 14:20
توسط بیگناه
|