کوفته
عصر بیرون بودم که یکی از آشناها رو دیدم، گفت کجا میری؟!
گفتم یکم پیاده روی کردم و برمیگردم خوونه!!
گفت من میرم تا فلان جا و برمیگردم!!
گفتم میخوای منم باهات بیام؟!
گفت بیا!!
ساعت ۵ زدم بیرون، ساعت هشت و نیم نُه مثه جنازه برگشتم خوونه!!
کمرم و پاهام هلاک شدن!! البته کمرم زمانی درد گرفت که نشستم رو یه تیکه سنگ و یکم استراحت کردیم، ارتفاع سنگ خیلی کم بود، از اونجا بلند شدم کمرم گرفت ...
گوشیمو نگاه کردم، دیدم ۱۸۰۰۰ قدم انداخته!! مسیرشم تپه ایی بود و خیلی بهم فشار اومد!!
خلاصه اینکه نابودم 😕
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۹ ساعت 0:5
توسط بیگناه
|