رفت
آخرین دوست دخترم قبل از فندق یکی بود که تقریبا همه اوقاتم با اون میگذشت، وقت همو پُر میکردیم و کلا خوش بودیم، همونی که تو وبلاگم بهش میگفتم گیسو ...
از تهران که رفت من خیلی تنها شدم، یه خلاء خیلی بزرگ برام بوجود اومد و انگار کل انگیزمو از دست دادم، دیگه نه کسی بود که بیاد پیشم یا با هم بریم بیرون و بگردیم، دختر شاد و شنگولی بود و روحیمو خووب میکرد ...
رفتنش واقعا برام گرون تموم شد، تا یه مدت افسرده بودم نه بخاطر اینکه اون رفته بلکه بخاطر خودم که دیگه کسیو نداشتم که باهاش وقت بگذرونم ...
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۹ ساعت 21:49
توسط بیگناه
|