* قرار بود جایی نرم اما ۲ ۳ ساعت خودمو آواره خیابونا کردم! آحرشم دو تا باکس برای آشپزخونه، چوب لباسی و کاور و این چیزا گرفتم و برگشتم!

* از کنار محل کارم خواهرم رد شدم و دیدمش!

* اونی ک حالش بدون من بهتره، چرا باید مزاحمش بشم؟!

* دو مدل کفش دیده بودم و به دلم نشسته بودن، امروز دوباره دیدمشون اما دگ خوشم نیومد ازشون!

* امروز خیلی هله هوله خوردم متاسفانه!

* به علی زنگ زدم، از شمال برگشته بود البته برای کار رفته بود و نه تفریح! میگفت اینقد خوردم ک ۳ کیلو وزنم بالا رفته، خودشو بسته به کباب و نوشابه! گفتم حالا خودتو نکشی!

دگ یکم حرف زدیم ک دوس دخترش زنگ زد و بعدش رفت! عکس زنه رو اونبار دیدم، خدایی مفتم نمیارزه! البته علف باید ب دهن بُزی شیرین بیاد!

به علی گفته اگه میخوای زنت شم باید ویلاتو بزنی ب اسمم بعد اگه خواستیم از هم جدا شیم بهت برمیگردونم! انگار میخواد بچه ۴ ساله رو گول بزنه!