کتاب این ترممون از ترم قبل سختره ، مبحث امروزشو ک کلا نگرفتم چی ب چی بود البته با اون استاد قراضه ایی ک داشتیم انتظاریم نبود ک چیزی یاد بگیرم !

با اون آدمای یخمک بدرد نخوری ک سر کلاس بودن ، عمرا دیگه پامو تو اون کلاس بذارم ، جالبه طرف دکترای زبانم داره اما من از اون بهتر حرف بزنم :|

پارتنرمم نیومده بود ، آخر کلاس زنگ زدم چرا نیومدی میگه برق قطع شده بود بچم تو آسانسور گیر کرده بوود ، دیگه تا آوردنش بیرون این بنده خدا کلی استرس و نگرانی داشته دیگه حال نداشته بیاد کلاس ، اینم نبودش بین اون هیولاها بیشتر احساس تنهایی میکردم :| انیمیشن کارخونه هیولاها رو دیدین حتما، این کلاسی ک من میرم یه چیزی تو اون مایه هاست :|