۳۷۷
* امروز با علی بیرون رفتیم، گفت بریم فلان کافه! منم گفتم نمیام و میلشو ندارم ...
تولد دوست دخترش نزدیکه و میخواد براش مراسم بگیره! میخواد به طرف قرص ظرفشویی کادو بده :))
میگم چرا؟! میگه خب جلوی خونوادش چی بهش بدم؟!
چند ماه پیش تولد علی بود اما همین زن فقط بهش یه تبریک ساده گفت! والا اگه من بودم هیچکاری برای همچین آدمی نمیکردم چون لیاقت نداره!
* یه پسر کوچولوی خیلی تپل و چاق با مامانش اومد تو شکلات فروشی، مامان هیچی براش نخرید و بچه با گریه اومد بیرون!
دو دقیقه بعد با باباش رفتن و یه کیلو پاستیل براش خرید و با خنده بیرون اومد!
خیلی گوگولی و ناز بود وقتی نگاش میکردم یاد مامانم میوفتادم که این طفلیم شکمو شده ...
البته باباشم با نارضایتی و خیلی مغموم براش خرید کرد اما چیکار کنه؟! بگه نه بچش ناراحت میشه، بگه آره خودش ناراحت میشه ...
+ نوشته شده در دوشنبه سوم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 2:41
توسط بیگناه
|