۲۲۳
این اواخر دو تا پیرهن خریدم, یکیش شکلاتی و اون یکی تقریبا کِرم! امروز دومیو پوشیدم, مامانم میگفت سروش به نظرم پیرهنت یکم کمرنگ شده :)) پاره شدم از خنده! گفتم مامان این یکی دیگست :))
رفتم همون مرکز خریدی که چند روز پیش رفته بودم, اون اطراف که بودم به علی زنگ زدم اما جواب نداد (با واتساپ) چند دقیقه بعد به خطش زنگ زدم و جواب داد!
گفتم نزدیکتم اگه بیکاری بیا پیاده تا فلان جا بریم!
گفت با دوستام بیرونم اما تا ۸ خودمو میرسونم بهت!
رفتم تو پاساژ یکم گشتم بعد اومدم بیرون, یه پسر داشت میخوند و کسی اطرافش نبود! کم کم یه دختر بلند شد و رقصید, یواش یواش خیلی اونجا شلوغ شد! (فک کنم دختر, آدم خود خواننده بود و میخواست بازار گرمی کنه)
دگ کم کم خیلیا داشتن میرقصیدن که علی اومد! گفت سوار شو تا یه جا پارک پیدا کنم ...
سوار شدم, علی گفت چه بزن و برقصی بود!
گفتم آره!
گفت عجیب که کسی باهاشون کاری نداشت ...
یه ۱۰ ۱۵ دقیقه ایی رفتیم و برگشتیم که دیدم جمع از هم پاشیده! بند و بساطشونو جمع کرده بودن, فک کنم علی چشمشون زد :))
رفتیم تو پاساژ ک دیدم خواننده اونجاست, از قیافش معلوم بود که ر..ه به خودش!
خلاصه تو پاساژ گشتیم, علی میگفت یه زیرپوش ایرانی مارک چی چی خریدم که بعد از شستشو پیچ خورده تو هم!
گفت رفتم سرشون که این چیه به من دادین! (برام عجیب بود ک علی برای یه زیرپوش رفته بحث کرده!)
گفتم حالا کی خریدی!
گفت پارسال ۱۵ تا خریدم ازش دونه ایی ۲۰۰ تومن اما تازه تنم کردم :/
گفتم مرد حسابی ۱۵ تا یه رنگ و یه فرم برای چته آخه (اینم قاطی داره بخدا)
همینجوری که راه میرفتیم (چقد آدم بلوند دیدم امشب) یه دختر با چشمای سبز براق بهم خیره شده بود! فک کنم به رنگ چشمام نگاه میکرد! (نگاهش جالب بود)
یکی دگ هم به فواصل زمانی مختلف خیلی بهم نگاه میکرد (اینم چشماش سبز بود) اما من بی تفاوت بودم واقعا! دگ حوصله کسیو ندارم ...
دگ یکم گشتیم و علی منو تا یجایی رسوند و برگشتم خونه ...
الانم ساندویچ سفارش دادم نوشته تا ۱۲ شب میرسه! گرسنمه و متاسفانه سرم باز خارش گرفته! تا حالا خوب بودا ...