سال ها پیش یه پسر جوون از خونواده ایی بازاری عاشق یه دختر دانشجوی پزشکی میشه!! 

پسره میره خواستگاری دختره، خونواده دختره میگن این پسر در شان تو نیست و جواب منفی میدن!!

دختره با یه دکتر ازدواج کرد و الان هر دو تا متخصصن، عاشق دلشکسته هم که الان شصت و چند سالشه هنوز مجرد مونده!! (دقیقا دلیلشو نمیدونم اما حتما عاشق سینه چاک بوده)

البته عاشق دلشکسته اینقد داره که آقا و خانوم دکتر میخره، مبل فروشی و کارگاه مبل سازی داره!! هر کدوم از مغازه هاش ۴۰۰ ۵۰۰ مترن!! 

حالا کاری به جنبه مالی داستان ندارم اما واقعا شان و حد آدما رو چی تعیین میکنه؟! 

طبق اخباریم که دارم آقا و خانوم دکتر زندگی جالبی ندارن و اختلاف و مشکلشون زیاده!!