یه مدتی برای وقت گذرونی پارک نزدیک خونمون میرفتم، گاهی یه دختر میومد و ورزش میکرد و خیلی ازش خوشم اومده بود!!

همیشه اونجا شلوغ بود و جرات حرف زدن  یا پیشنهاد دادنو نداشتم!! تا اینکه یه روز هوا بارونی بود و من رفتم پارک، در کمال تعجب اون دختره هم اونجا بود!!!! با اینکه نزدیک سی دقیقه فقط من و اون تو محوطه تنها بودیم اما جرات جلو رفتنو پیدا نکردم ...

این حسرت ها رو نباید خورد، همیشه به خودم گفتم اگه جلو بری و شکست بخوری خیلی بهتره تا اینکه بدون تلاش شکسته خورده باشی!! متاسفانه این جمله برای خودمم اکثر اوقات در حد حرف باقی میمونه ...

تو وب یکی از بچه ها مطلبی خوندم و یاد این جور شکست های تلخ افتادم، برای هممون پیش میاد ک از پیش بازنده بودنو قبول کنیم و این خیلی انتخاب سخت و بی رحمانه اییه ...

بری جلو و ب ر ی ن ه بهت خیلی بهتره تا اینکه نری جلو و حسرتشو بخوری، موافقین؟!