۴۹۴
* یه عده حرفایی میزنن که همه پل های پشت سرشونو خراب میکنن و مسیری برای برگشت باقی نمیذارن!! حتی اگه بخوای سراغشون بری (با همه بی احترامی ها) اما یاد حرفاشون که میوفتی، کامل پشیمون میشی!
شاید یه وقتایی باید بری و بیخیال بشی، نمیشه به زور کسیو نگه داشت حتی اگه بهش معتاد باشی باید ترکش کنی چون محکومت کرده به این کار! سخته اما باید باهاش کنار بیای ...
* ظهر ضد یخ ماشینو عوض کردم، خواستم بنزینم بزنم اما یکم شلوغ بود و گذاشتم برای بعدا!
* هوا اینقد آلودست که انگار تو برزخ گیر افتادی و راه فراری نداری ...
پول دستم بیاد حتما یه دستگاه تصفیه هوا میخرم، از شما کسی تو خونش داره؟ تاثیر داره یا تبلیغه؟!
۲۵۳
* بار دومی بود که از یه فروشگاه خرید میکردم (به فاصله ۲ ۳ ماه), از همون بار اول دختر فروشنده ذوقشو بهم نشون داد و امروز که بار دوم بود علاقشو ...
دختر دوست داشتنی و مهربونیه اما همچین اجازه ایی ب خودم نمیدم که بهش پیشنهاد بدم (البته اون تقریبا به من پیشنهاد داد)
دگ حسی به کسی ندارم, فک کنم تو روابط عاطفی به آخر خط رسیدم حتی نسبت به این دختر (فروشنده) که مستقیم بهم گفت اگه کسی نبود, من میام پیشت و باهات بازی میکنم! (حالا بماند داستان در مورد چی بود)
* یه ربع پیش علی زنگ زد, جوابشو ندادم چون حوصلشو ندارم! احتمالا فردا میخواد خودشو رو سرم آوار کنه ...
* باورتون نمیشه ۲ ساعت حرف زدم البته مخاطب حرفام شماید اما این ویسا هیچ وقت آپلود نمیشن و فقط جنبه آروم کردن خودمو داره ...
خدایی حالمم خیلی بهتر میکنه!
بی تفاوت
نوشته های عاشقانه بعضیاتونو که میخونم یاد گذشته های دور خودم میوفتم, اون زمان چقد احساسی بودم و به سختی میتونستم از کسی دل بکنم ...
کم کم که سن و تجربت بالا میره دیگه هیچکس برات اهمیتی نداره, ۴ ۵ رابطه آخرم بدون هیچ حرف و حدیثی و خود به خود تموم شد!
اگه طرف حتی چند درصد اون چیزی نباشه که میخوام خیلی راحت کنار میذارمش یا اگه اون منو نخواد بدون هیچ حرفی تمومش میکنم ...
یه نصیحت دوستانه به شمایی که سنت کم و درگیر عشق و احساس و روابط یکطرفه ایی, حتی یک ثانیه از هدف و شادی تو زندگیتو برای این رابطه ها تلف نکن! با هر کی خوشحال بودی و برات ارزش قائل بود ادامه بده, هر کسی مزاحمت بود با لگد از زندگیت بیرونش کن ...
ولنتاین
میخوام از کسایی که تو این سالها لایق محبت و عشقم نبودن اما من ِ ساده براشون عشق خرج کردم یاد کنم!!
میخوام تک تک اون روزها یادم باشه که دیگه همچین اشتباهیو تکرار نکنم، عشقمو فقط برای کسی که لایق و سزاورشه نشون بدم، برای خودم متاسفم که در گذشته همچین اشتباهاتی مرتکب شدم اما این تک پسر خیلی عوض شده، هدفمند و عاقل شده و میخواد به همه خواسته هاش برسه، وقتشو برای هر کسی هدر نمیده جز کسی که لیاقتشو داشته باشه ...
البته خودم مقصر بودم که آدم اشتباهی انتخاب میکردم اما دیگه این خطا رو تکرار نمیکنم ...
جرات
یه مدتی برای وقت گذرونی پارک نزدیک خونمون میرفتم، گاهی یه دختر میومد و ورزش میکرد و خیلی ازش خوشم اومده بود!!
همیشه اونجا شلوغ بود و جرات حرف زدن یا پیشنهاد دادنو نداشتم!! تا اینکه یه روز هوا بارونی بود و من رفتم پارک، در کمال تعجب اون دختره هم اونجا بود!!!! با اینکه نزدیک سی دقیقه فقط من و اون تو محوطه تنها بودیم اما جرات جلو رفتنو پیدا نکردم ...
این حسرت ها رو نباید خورد، همیشه به خودم گفتم اگه جلو بری و شکست بخوری خیلی بهتره تا اینکه بدون تلاش شکسته خورده باشی!! متاسفانه این جمله برای خودمم اکثر اوقات در حد حرف باقی میمونه ...
تو وب یکی از بچه ها مطلبی خوندم و یاد این جور شکست های تلخ افتادم، برای هممون پیش میاد ک از پیش بازنده بودنو قبول کنیم و این خیلی انتخاب سخت و بی رحمانه اییه ...
بری جلو و ب ر ی ن ه بهت خیلی بهتره تا اینکه نری جلو و حسرتشو بخوری، موافقین؟!
رمانتیک
به نظرم تمسخرآمیز میومد که دخترا تا این حد درگیر فیلم های رمانتیک و عاشقانه میشن و دوس دارن روابطی فیلم گونه خصوصا از جنس هندی و تُرکی داشته باشن، البته هنوزم مخالف این سطح از اغراق تو عشق و علاقه هستم اما گاهی بهشون حق میدم اینقد رویایی و توهم گونه در مورد عاشق شدن فکر کنن!!
این اواخر گاهی فیلمای کمدی یا درام با درون مایه رمنس نگاه میکنم و منم دلم اونجور عشق ها و روابطی میخواد :|
پس نتیجه میگیریم اگه فیلمای رمانتیک نگاه نکنیم بهتره چون فقط سطح انتظاراتمون بالا میره، اونجور روابطی برای ما دست یافتنی نیست چون جنس زندگی و تعامل اجتماعیمون مثه اونا نیست، شما رو نمیدونم اما من دوس ندارم تو خیال و وهم و در انتظار چیزی زندگی کنم که دست یافتنی و حقیقی نیست ...
اول یا آخر
عشق اول یا آخر ( در حال حاضر )، کدومش؟!
• کامنتای این پست بعدا تایید میشه ...
خفگی
امشب سالگرد یه سری خاطرات جالبه، یادش بخیر باورم نمیشه یکسال گذشت ...
شب پیش هم خوابیده بودیم، ظاهرا تو خواب بازوم افتاده رو گردنش، میگفت تو خواب داشتم خفه میشدم، چشامو باز کردم و دیدم بازوت افتاده رو گلوم و نمیتونم نفس بکشم 😂
یا سر و صدای اون کولره ک چقد رو اعصاب بود، یا شرطی ک بهم باخت، یا اون همه پُرخوری و از حال رفتن و خیلی چیزای دیگه که خصوصین 😁
یادم چندتا از عکسای اون چند روزُ تو وبم گذاشتم، اینم لینکش برای کسایی ک ندیدن البته رمزش فرق داره اگه کسی خواست بگه بهش بدم ...
یه پست دیگه هم بود ک عکسای اون چند روزو توش گذاشته بودم اما پیداش نکردم ...
Midnight in Paris
امشب اینو دیدم، یک ساعت اولش چنگی ب دل نمیزد اما بقیش خووب بود ...
از یه جهاتی فیلم خووبی بود، منو یاد یه سری از اتفاقا زندگیم انداخت ...
از ده بهش هفت میدم ...
فیلم بعدی ک فردا میبینم five feet apart
مزاحم
آخرین باری که باهاش حرف زدم احساس مزاحم بودن میکردم، البته اون چیزی بروز نمیداد اما معلوم بود دیگه حوصلمو نداره!!
خیلی با تاکید در مورد کار و برنامه هاش حرف میزد، انگار من یه جور مانع مقابل انجام کاراش بودم، از چند ماه قبلش اینطوری شده بود اما آخراش دیگه رسما اینو بهم گفت!!
من که نمیخوام مزاحم کسی باشم، درسته بیکار و بی هدفم اما کسیم قربانی خودم نمیکنم، خودشم میدونست خیلی دوسش دارم اما احساس کردم بذارم ب حال خودش باشه بهتره، حداقل حرمت خودمو حفظ کردم، ممکن اگه گیر میدادم بهم بی احترایم میکرد!
کسی دوسم داشته باشه منم دوسش دارم، کسیم که منو نخواد حتما مزاحمش نمیشم :)
اگه دوسم داشته باشه خودش میاد سراغم چون من حرفامو بهش زدم ...
خواستن
یه چیزی برام حسرت شده، دیدین بعضی دخترا کشته مُرده یه پسر میشن و واقعا براش همه کار میکنن، خیلی دوسش دارن، خیلی پیگیرشن و دنبالشن، خیلی رفتارا و کارا ازشون میبینی که واقعا حاضرن برای پسره جوون بدن !!
شانس گند ما با هر عتیقه ایی دوس شدیم اگه یه عمرم باهاش خوب و مهربون بودم حالا مثلا ماهی یکی دوبار بی اعصاب یا گنداخلاق شدم بعدش کشیده زیرمون و رفتار و اخلاقش عوض شده :/
نمیدونم مشکل از منه که اون جذبه رو ندارم که کسی اونجوری منو بخواد و عاشقم بشه یا اون تیپ دختر عاشقی ب پستم نخورده ...
چند ماه اول عاشقن و بعدش فارغ میشن شاید ازم خسته میشن و تکراریم، حقم دارن چون خودمم مثه زندگیم تکراریم و خیلی فعل و انفعالی خاصی ندارم ...
ولی اگه یکی واقعا عاشقت باشه به علم اینکه اخلاقتو میشناسه، هیچ وقت بخاطر یه تندی یا تکراری بودنت ازت زده نمیشه :)
روح
چند شب پیش تو کوچه پس کوچه ها راه میرفتم و آهنگ گوش میدادم یهو حس کردم یکی داره نگام میکنه سرمو بردم بالا دیدم یه چیزی چسبیده به نرده پنجره و موای بلندش ریخته تو صورتش و منو نگاه میکنه، دقیقا شبیه این دخترای ترسناک تو فیلما :/
بعد دقت کردم که داره آهنگ غمگین گوش میده و انگار شکست عشقی خورده، خلاصه منو زهرترک کرد اگه بجای ساعت ۱۰ شب ساعت ۱ همیچین چیزی میدیدم حتما فرار میکردم :))
عشق
اینو بیشتر برای کسایی میگم که با طرفشون کات کردن و فک میکنن دنیا به آخر رسیده، اما بهتون قول میدم آدم جدیدی که تو زندگیتون میاد بهتر از قبلیه البته این منوط به درس گرفتن از تجربه روابط قبله 😝
اولین بار
خانوم کوچولو
چند دقیقه بعد اومد ، آخی یاد اون زمانی افتادم ک کوچولو بود و جیک جیک میکرد الان واسه خودش خانومی شده ! یه شاخه گُل بهش دادم و رفتم خواستم یکم خودشیرینی کرده باشم :)
صدا
سفیدبرفی دیروز قاطی بود و کلا حرف نمیزد منم بیمحلش کرده بودم ، امروز انگار فازش خووب شده چون قرار بریم بگردیم ، نمیدونم کجا بریم ک بیشتر خوش بگذره ، فعلا ک هوا گرمه احتمالا حدودای هفت و نیم بریم بیرون ...
چرا
یاد گرفتم غم و ناراحتیمو واسه خودم نگه دارم و پیش کسی بروز ندم ، یه وقتایی دلم واسه خودم میسوزه ، جنس ناراحتی و غم و غصمم فرق داره ...
ولی واقعا دلمو ب کی خوش کنم ! کوچیکه هم دل کند و رفت دیگه رو کی میشه حساب کرد ، خیلی دوسش داشتم :/
چرا رفت
زندگی بهم یاد داده کلا همه چی از نیاز نشات میگیره ، تا وقتی حس نیاز باشه باهات میمونن و وقتی اون حس برطرف شه و یا شرایطشون تغییر کنه خیلی راحت ولت میکنن و میرن ...
ولی هنوز باورم نمیشه کسی ک به قول خودش ده سال عاشقم بود یهو بذاره بره و ب همه چی پشت کنه ، خودش اومد تو زندگیم ، خودشم رفت ! نفهمیدم چرا اومد و چرا رفت ...
شرایطش یک ماهی بود عوض شده بود دیگه ظاهرا تو وضعیت جدید نیازی ب حضور من ندیده و خواسته زندگیشو عوض کنه ، منم مجبورش نکردم ک بمونه ولی کاش معرفت داشت و یه خدافظی میکرد :|
فک نکنم خواسته زیادی باشه ...
امروز
دردش تو قلبم 
دو سه ساعتی باهم بودیم و بعدش رفتم باشگاه ، تو راهرو بودم یه پسره با دست خونی اومد بیرون ، مسئول باشگاه هم باهاش بود ، گفتم چی شده گفت دمبل خورده رو انگشتم ، گفتم درمانگاه نزدیکه بیا ببرمت ، گفت قطع شده باید برم بیمارستان :/
چه قد ناراحت شدم براش ، دستاشم میلرزید خیلی استرس داشت ، راضی نمیشد ولی بالاخره تا بیمارستان بردمش ، تقریبا یک سانت از انگشتشو زده بود، آویزون بود ...
پیشش بودم تا دوستاش اومدن ، دیگه نمیدونم چی شد حالا فردا حالشو میپرسم :(
شک نکن به عشق من
میذارمش شما هم برای عشقتون بفرستیدش فقط کسی نگه تکراری بود و قدیمی بود و این چیزا چون خفش میکنم 
گریه
یه هفته زندگی نداشتم ، خیلی دوسش دارم یعنی خودش اینقد خوب بود ک باعث شد عاشقش بشم ...
جالبه اون مخمو زد ولی الان ک بهش میگم نامرد میزنه زیرش :))
یه کمد پر از کادو و هدیه ازش دارم ، حتی جعبه های کادوشم نگه داشتم با تمام جزئیاتشون ، عشق از کارایی ک میکنه میباره ...
قربون صدقه
هر روز بیشتر از قبل دوسش دارم ...