۳۹۷
* بعد از مدتها رفتم بیرون (برای دور دور البته پیاده!)، خوب بود ولی خسته شدم! بدن یجوریه که حتی اگه یه مدت پیاده روی نکنی همینم برات سخت میشه!
* نبات ذوق داره چون فردا گوشیشو تحویلش میدن، کم پیش میاد برای چیزی خوشحال شه از این جهت مثه همیم...
* مامانمو از بیشتر خوراکیا محروم کردم! احساس میکنم زیادی بهش سخت میگیرم اما براش واجبه ...
۸ ۹ روز تهران نبودم چند کیلو وزنش بالا رفته بود، اگه بیخیالش بشم و هر چی میخواد براش تهیه کنم فقط خودشو نابود میکنه ...
البته بیشتر چیزایی که میخواد حوالی نون و شیرینیه که جز ضرر چیزی براش نداره، منم اصلا نمیخرم ...
نمیتونم بذارم خودشو با این چیزا داغون کنه!
+ نوشته شده در دوشنبه دهم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 22:48
توسط بیگناه
|